تانیسلغتنامه دهخداتانیس . (اِخ ) از شهرهای مصر باستان در میان مصب نیل که مقر پادشاهان «هیکسُس » و منشاء بیست ویکمین سلاله ٔ سلطنتی مصر بود.
تانشلغتنامه دهخداتانش . (فرانسوی ، اِ) از ماهیان آب شیرین ، نوع «سی پرینیده » بدین نشان که کوتاه و بیضی شکل است و به لجن های بن برکه های آرام علاقه ٔ فراوان دارد. معمولاً به رنگ سبز و برنزی است و گاهی به رنگ طلایی زیبایی ، با خالهای سیاه درمی آید و طولش از35
تئاژنسلغتنامه دهخداتئاژنس . [ ت ِ ژِ ] (اِخ ) نصراﷲ فلسفی در فرهنگ تاریخ تمدن قدیم فوستل دوکولانژ آرد: جبار مدینه ٔ مِگارا بود که «سیلن » با دختر وی ازدواج کرد و او را در تحصیل حکومت جباری یاری نمود و بالاخره چون فقیران را بر ضد اغنیا برانگیخت ، طبقه ٔ اخیر بر او شوریدند و دستش رااز حکومت کوتاه
تأنسلغتنامه دهخداتأنس . [ ت َ ءَن ْ ن ُ ] (ع مص ) انس گرفتن . (تاج المصادر بیهقی ). ضد توحش . (اقرب الموارد) (قطر المحیط). خو گرفتن به چیزی . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). آرام یافتن به چیزی و رفتن وحشت از او. (ازمنتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). || انسان گردیدن . (از اقرب الموارد) (از قطر المحی
تأنیسلغتنامه دهخداتأنیس . [ت َءْ ] (ع مص ) انس دادن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (دهار) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || نزد سبعیه از متکلمین استمالت هر یک از مدعوین است بدان چه هوای او و طبیعت او بدان مایل شود. کمال الدین ابوالغنایم در اصطلاحات صوفیه آرد: تأنیس تجلی در مظاهر
طانیسلغتنامه دهخداطانیس . (اِخ ) بنابر قول ابن رسته ، نام رودی است که به دریای لازق جاری و داخل میشود. (حاشیه ٔ مجمل التواریخ والقصص ).
تانیستلغتنامه دهخداتانیست . (اِ) بلغت بربر خس الحمار ، رجل الحمام ، حالوما، کحلا، شنجار، شنگار، انقلیا، قالقس و حمیرا راگویند. رجوع به لکلرک ج 1 ص 456 و ج 2 ص 29</spa
تانیستارلغتنامه دهخداتانیستار. (اِ) اسم جرم فلک نهم در دساتیر آمده . (آنندراج ) (انجمن آرا). جسم آسمان نهم . (ناظم الاطباء).
تانیسرلغتنامه دهخداتانیسر. [ س َ ] (اِخ ) نام شهری است در هندوستان . (برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرا) (ناظم الاطباء). گردیزی در زین الاخبار آرد: در سنه ٔ احدی و اربعمائه (401 هَ . ق .)... چنین خبر آوردند مر امیر محمود را، که تانیسر جایی بزرگ است و بتان بسیار اند
تأنیسلغتنامه دهخداتأنیس . [ت َءْ ] (ع مص ) انس دادن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (دهار) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || نزد سبعیه از متکلمین استمالت هر یک از مدعوین است بدان چه هوای او و طبیعت او بدان مایل شود. کمال الدین ابوالغنایم در اصطلاحات صوفیه آرد: تأنیس تجلی در مظاهر
بهار تانیسرلغتنامه دهخدابهار تانیسر. [ ب َ رِ س َ ] (اِخ ) بتخانه ٔ تانیسر. رجوع به تانیسر شود : از آنکه جایگه حج هندوان بودی بهار گنگ بکند و بهار تانیسر.عنصری .
انس دادنلغتنامه دهخداانس دادن . [ اُ دَ ] (مص مرکب ) ایجاد انس و الفت کردن میان دو یا چند تن . (فرهنگ فارسی معین ). تأنیس . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار).
سرقایهواژهنامه آزادسرغایه = خیلی سرد .واژه سرقایه به دو شکل نوشته میشود .سرقایه سرغایه. این واژه از سرد غایت البته با ت تانیس گرفته شده و به معنی خیلی سرد میباشد.
تانیستلغتنامه دهخداتانیست . (اِ) بلغت بربر خس الحمار ، رجل الحمام ، حالوما، کحلا، شنجار، شنگار، انقلیا، قالقس و حمیرا راگویند. رجوع به لکلرک ج 1 ص 456 و ج 2 ص 29</spa
تانیستارلغتنامه دهخداتانیستار. (اِ) اسم جرم فلک نهم در دساتیر آمده . (آنندراج ) (انجمن آرا). جسم آسمان نهم . (ناظم الاطباء).
تانیسرلغتنامه دهخداتانیسر. [ س َ ] (اِخ ) نام شهری است در هندوستان . (برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرا) (ناظم الاطباء). گردیزی در زین الاخبار آرد: در سنه ٔ احدی و اربعمائه (401 هَ . ق .)... چنین خبر آوردند مر امیر محمود را، که تانیسر جایی بزرگ است و بتان بسیار اند
پروتانیسلغتنامه دهخداپروتانیس . [ پْرو / پ ِ ] (اِخ ) نام پنجاه تن از اعضاء مجلس سنای یونان که کمیسیون دائم مجلس سنا را تشکیل میدادند. این نام در بسیاری از مدائن یونان به ولات و قضات درجه ٔ اول نیز اطلاق میشد.