تأریثلغتنامه دهخداتأریث . [ت َءْ ] (ع مص ) ورغلانیدن بعضی را بر بعضی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). برغلانیدن و برانگیختن . (آنندراج ). شر انگیختن میان قومی . (تاج المصادر بیهقی ). شور انگیختن میان قومی . (زوزنی ) : ابناء دولت و انشاء حضرت زبان وقیعت دراز کردند و در
تاردلغتنامه دهخداتارد. (اِخ ) گابریل . جامعه شناس فرانسوی . وی در سال 1843 م . در «سارلا» متولد شد و چون یکی از صاحب منصبان وزارت دادگستری بود سالهای ممتد در مسقطالرأس خویش در امور قضایی و جرم شناسی به تحقیق و تتبع پرداخت . آنگاه بریاست آمار وزارت دادگستری ر
مؤرثلغتنامه دهخدامؤرث . [ م ُ ءَ ر رِ] (ع ص ) نعت فاعلی از تأریث . برافروزاننده ٔ آتش . (منتهی الارب ). برافروزاننده ٔ آتش . (ناظم الاطباء). برافروزنده و مشتعل کننده . (غیاث ) (آنندراج ). || برانگیزاننده ٔ فتنه و آشوب . (ناظم الاطباء). برانگیزنده . (غیاث ) (آنندراج ).ورغلاننده ٔ قومی یا کسی
آتش افروختنلغتنامه دهخداآتش افروختن .[ ت َ اَ ت َ ] (مص مرکب ) تسعیر. تأریث . توقید. ایقاد. تسجیر. استیقاد. اشعال . اثقاب . تثقیب . تأریش . ایراء. توریه . تشعیل . الهاب . اضرام . تلهیب . تأجیج . روشن کردن . و رجوع به افروختن شود. || مجازاً، فتنه انگیختن و سبب جنگ و دشمنی شدن :</s
افروختنلغتنامه دهخداافروختن . [ اَ ت َ ] (مص ) روشن کردن آتش و چراغ . (برهان ) (ناظم الاطباء). روشن کردن ، و افروغ و افروخ بمعنی تابش و روشنی است و آنرا فروغ نیز گویند. (انجمن آرای ناصری ) (آنندراج ). روشن کردن وروشن شدن ، کذا فی شرفنامه . و در ادات بمعنی اخیر فقط است و مراد آن روشن کردن آتش است