تأززلغتنامه دهخداتأزز. [ ت َ ءَزْ زُ ] (ع مص ) شدت غلیان دیگ . (از تاج العروس ). سخت جوشیدن دیگ یا بجوش آمدن آن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || تأزز مجلس ؛ موج زدن مردم در آن . (از اقرب الموارد).
تازشلغتنامه دهخداتازش . [ زِ ] (اِمص ) قطره زدن . (برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرا). || تاختن و تک و پوی کردن باشد. (برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرا). دویدن . (غیاث اللغات ). اسم مصدر تازیدن است . (فرهنگ نظام ). محمدمعین در حاشیه ٔ برهان آرد: پهلوی «تاچشن » از تاز+ ش (اسم مصدر) :
تازشدیکشنری فارسی به انگلیسیassault, attack, blitz, charge, current, invasion, offense, offensive, speed, speedup, sprint
تازشواژهنامه آزاداز ریشه ی «تاژنئ یا تاژنئی» و یا «توژنئ یا توژنئی» تالشی باز مانده از زبان اوستایی و پهلوی باستان، تاخت و تاز، یورش، هجوم، دست درازی به بیگانگان و دشمنان، تاختن؛ مانند اسب تازی و ... از ریشه ی «تاژنئ یا تاژنئی» و یا «توژنئ یا توژنئی» تالشی باز مانده از زبان اوستایی و پهلوی باستان، تاخت و تاز، یورش،
متأززلغتنامه دهخدامتأزز. [ م ُ ت َ ءَزْزِ ] (ع ص ) دیگی که سخت بجوش آید. (آنندراج ). دیگ سخت جوش آمده . (ناظم الاطباء). و رجوع به تأزز شود.
متأززلغتنامه دهخدامتأزز. [ م ُ ت َ ءَزْزِ ] (ع ص ) دیگی که سخت بجوش آید. (آنندراج ). دیگ سخت جوش آمده . (ناظم الاطباء). و رجوع به تأزز شود.