تأمین کردنلغتنامه دهخداتأمین کردن . [ ت َءْ ک َ دَ] (مص مرکب ) (اصطلاح حقوقی ) توقیف کردن مال بدهکار در مقابل طلب بستانکار. رجوع به تأمین مدعی به شود.
تیامنلغتنامه دهخداتیامن . [ ت َ م ُ ] (ع مص ) به یمن آمدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || بر دست راست بردن کسی : تیامن به ؛ بر دست راست برد آن را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بطرف راست میل کردن . (آنندراج ). براست شدن . (زوزنی ) (از اقرب الموارد). و فی الحدی
تاميندیکشنری عربی به فارسیپشتگرمي , اطمينان , دلگرمي , خاطرجمعي , گستاخي , بيمه(مخصوصا بيمه عمر) , تعهد , قيد , گرفتاري , ضمانت , وثيقه , تضمين , گروي , هم بر , پهلو به پهلو , متوازي , پرداخت غرامت , تاوان پردازي , جبران زيان , بيمه , حق بيمه , پول بيمه
تامین کردنفرهنگ مترادف و متضاد۱. برآورده کردن، پاسخگو بودن اجابت کردن، برآوردن ۲. آماده کردن، فراهم ساختن، مهیا ساختن ۳. فراهم آوردن ۴. تارک دیدن، تهیه کردن ۵. امن ساختن، ایمن کردن ۶. حفظ کردن، در امان نگه داشتن +
securingدیکشنری انگلیسی به فارسیتأمین امنیت، حفظ کردن، تامین کردن، ضامن دار کردن، محفوظ داشتن تامین کردن
securesدیکشنری انگلیسی به فارسیتضمین می کند، حفظ کردن، تامین کردن، ضامن دار کردن، محفوظ داشتن تامین کردن
تأمینلغتنامه دهخداتأمین . [ ت َءْ ] (ع مص ) امین کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار). || حفظ کردن و امن نمودن : لشکر برای تأمین ملک لازم است . (فرهنگ نظام ). || امین پنداشتن . || اعتماد کردن . || راستی کردن . || آمین گفتن دعای کسی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم ال
تأمینلغتنامه دهخداتأمین . [ ت َءْ ] (ع مص ) امین کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار). || حفظ کردن و امن نمودن : لشکر برای تأمین ملک لازم است . (فرهنگ نظام ). || امین پنداشتن . || اعتماد کردن . || راستی کردن . || آمین گفتن دعای کسی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم ال