تایب آبادلغتنامه دهخداتایب آباد. [ ی ِ ] (اِخ ) تایاباد. تایباد. طایباد. طیبات . تائب آباد. رجوع به تایاباد و تایباد شود.
تاب تابلغتنامه دهخداتاب تاب . (نف مرکب ) پرتوافکن ، نورافشاننده : ای عوض آفتاب روز و شبان تاب تاب تو بمثل چون عقاب حاسد ملعونت خاد.منوچهری .
طاب طابلغتنامه دهخداطاب طاب . (اِ) طبطاب : و بگذشته شدن او توان گفت که سواری و چوگان و طاب طاب و دیگر آداب این کار مدروس شد. (تاریخ بیهقی ). رجوع به طبطاب شود.
تب و تابلغتنامه دهخداتب و تاب . [ ت َ ب ُ ] (ترکیب عطفی ، از اتباع ) تف و تاب . تاب و تب . رنج و سوز. سوز و گداز. رجوع به تاب و تب ، و تف شود.
تایب آبادیلغتنامه دهخداتایب آبادی . [ ی ِ ] (اِخ ) زین الدین ابوبکر تایب آبادی . رجوع به تایبادی شود.
تایب آبادیلغتنامه دهخداتایب آبادی . [ ی ِ ] (ص نسبی ) منسوب به تایب آباد. رجوع به تایب آباد و ماده ٔ بعد شود.
تایادلغتنامه دهخداتایاد. (اِخ ) مصحف تایاباد، تایاباذ، تایباد و تایب آباد است . رجوع به مرآت البلدان ج 1 ص 337 و تایاباد و تایباد و تایب آباد شود.
تایبلغتنامه دهخداتایب . [ ی ِ ] (ع ص ) بازگردنده از گناه . (فرهنگ دهار). تائب ، نعت است از توبه : گاه آن آمد که عاشق برزند لختی نفس روز آن آمد که تایب رای زی صهبا کند. منوچهری .رجوع به تائب شود.
تایبادیلغتنامه دهخداتایبادی . (ص نسبی ) منسوب است به تایباد. رجوع به تایباد و تایب آبادی و ماده ٔ بعد شود.
تایابادیلغتنامه دهخداتایابادی .(ص نسبی ) منسوب به تایاباد است . رجوع به تایاباد و تایابادی ابراهیم بن محمد و رجوع به تایب آبادی شود.
متأیبلغتنامه دهخدامتأیب . [ م ُ ت َ ءَی ْ ی َ ] (ع مص ) به شب آمدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). و رجوع به تأیب شود.
تایبلغتنامه دهخداتایب . [ ی ِ ] (ع ص ) بازگردنده از گناه . (فرهنگ دهار). تائب ، نعت است از توبه : گاه آن آمد که عاشق برزند لختی نفس روز آن آمد که تایب رای زی صهبا کند. منوچهری .رجوع به تائب شود.
کتایبلغتنامه دهخداکتایب . [ ک َ ی ِ ] (ع اِ) کتائب . ج ِ کتیبه . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).لشکرها : و مردم شهر اندر حالت اختلاط کتایب و اختراط قواضب و تمکین یافتن نیزه ها در سینه ها...با ایشان مقاومت نتوانند کرد. (تاریخ بیهق ص 14).<
تایبلغتنامه دهخداتایب . [ ی ِ ] (ع ص ) بازگردنده از گناه . (فرهنگ دهار). تائب ، نعت است از توبه : گاه آن آمد که عاشق برزند لختی نفس روز آن آمد که تایب رای زی صهبا کند. منوچهری .رجوع به تائب شود.