خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تا به تا نرسیین پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
خیرو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹هیری، خیر› (زیستشناسی) [قدیمی] xiru = خِیری: ◻︎ تا خوید نباشد به رنگ لاله / تا خار نباشد به بوی خیرو (فرخی: ۴۵۴).
-
سنگسار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (فقه، حقوق) sangsār مجازاتی که طی آن محکوم را تا کمر در زمین فرو میکنند و به او سنگ میزنند تا بمیرد.
-
آبلوج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹آبلوچ، ابلوج، آبلوک› [قدیمی] 'ābluj ۱. شکر؛ قند سفید: ◻︎ تا آبلوج همچو تبرزد نشد به طعم / تا چون نبات نیست به پیش نظر شکر (پوربهای جامی: لغتنامه: آبلوج).۲. نبات.
-
الی
فرهنگ فارسی عمید
(حرف اضافه) [عربی] 'elā ۱. تا.۲. به؛ بهسوی.
-
بادرنگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: vātrang] bādrang ۱. ‹بادارنگ، واترنگ، وارنگ، بادرنج› (زیستشناسی) = بالنگ: ◻︎ بین که دیباباف رومی در میان کارگاه / دیبهی دارد به کار اندر به رنگ بادرنگ (منوچهری: ۶۱).۲. [قدیمی] گاهواره: ◻︎ ای حبهدزد بوده ز گاواره تا به گور / وی زنبهم...
-
یوسه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] yuse ارۀ درودگری: ◻︎ به یوسه ببُرند چوبی سکند / که تا پای خونی درآرد به بند (اسدی: مجمعالفرس: یوسه).
-
مانیده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] mānide مانده؛ باقیگذاشته: ◻︎ نماندم به کین تو مانیده چیز / به رنج اندرم تا جهان است نیز (فردوسی۲: ۱۳۹۱).
-
په
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] peh = پیه: ◻︎ صد جگر پاره شد به هر سویی / تا درآمد پهی به پهلویی (نظامی۴: ۵۵۶).
-
امانی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به امانة) [عربی: امانیّ] 'amāni مالی یا چیزی که به کسی میسپارند تا از آن نگهداری کند؛ ودیعه.
-
خروهه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] xoruhe پرندهای که در کنار دام میبستند تا پرندگان دیگر به هوای او بر روی دام بنشینند و به دام بیفتند.
-
پرس پرسان
فرهنگ فارسی عمید
(قید) [قدیمی] porsporsān = پرسان 〈 پرسانپرسان: ◻︎ پرسپرسان میکشیدش تا به صدر / گفت گنجی یافتم آخر به صبر (مولوی: ۳۸).
-
چمچم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [قدیمی] čomčom خرام؛ رفتار به ناز و خرام: ◻︎ زمستان منهزم شد تا درآمد / سپاه ماه فروردین به چمچم (پوربها: رشیدی: چمچم).
-
کشخ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] kašax ریسمانی که خوشههای انگور را به آن میآویزند تا خشک شود.
-
آهنینه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت نسبی، منسوب به آهن) 'āhanine [قدیمی] ظرف آهنی: ◻︎ همیشه تا نجهد ز آهنینه مرزنجوش / همیشه تا ندمد ز آبگینه سیسنبر (فرخی: ۱۱۹).
-
کلاجو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹کلاجوی› [قدیمی] kalāju ۱. پیالۀ شراب؛ کاسه.۲. [مجاز] شراب: ◻︎ هان تا ندهی گوش به آواز دف و چنگ / هان تا نکنی رای صراحی و کلاجو (عمید لوبکی: مجمعالفرس: کلاجو).