تالغتنامه دهخداتا. (ع حرف ) اسم اشاره است برای مفرد مونث . تثنیه ٔ آن «تان » و جمع آن «اولاء» است . گاهی «ها» تنبیه به اولش افزوده گردد چون : هاتا، هاتان ، هؤلاء. اگر در مخاط
تالغتنامه دهخداتا. [ تَل ْ لا هَِ ] (ع سوگند) (از: ت + اﷲ) ت ، حرف قسم عربی است که در اول اﷲ درآید و آنرا جر دهد و در فارسی مرادف باﷲ، واﷲ، قسم بخدا، بخدا قسم ، سوگندی با خدای
غایتلغتنامه دهخداغایت . [ ی َ ] (ع اِ) غایة. پایان . نهایت . سرانجام . پایان کار. (زمخشری ). نسبت به آن غایی است . ج ، غای و غایات . (از قطرالمحیط).پایان هر چیزی از زمان و مکان
رازی شوشتریلغتنامه دهخدارازی شوشتری . [ ی ِ ت َ ] (اِخ ) از آن شهر تا غایت شاعری بهتر ازاو پیدا نشده طبعش به غزل راغب بود و بدین واسطه به احکام و اکابر مصاحبت مینمود. این ابیات از اوست
بی قوتیلغتنامه دهخدابی قوتی . (حامص مرکب ) بی غذایی . بی خوراکی . نداشتن طعام بدان مقدار که قوام بدن باشد : و از فروختن غله منع کرده اند در قحطسالها و تنگسالها تا غایت که مردم از ب
تعالللغتنامه دهخداتعالل . [ ت َ ل ُ ] (ع مص ) پاک گردیدن زن از نفاس . || تا غایت رفتار راندن ناقه را. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || مکیدن کودک شیری را که در پستان مادر بود
اوروغلغتنامه دهخدااوروغ . (ترکی - مغولی ، اِ) اورق . خانواده . دودمان . خویشان . اعقاب : تا غایت همواره ایشان و فرزندان ایشان ملازم و مقرب حضرت هولاکوخان و اوروغ نامدار بودند. (ج