تبدیل به احسن کردنلغتنامه دهخداتبدیل به احسن کردن .[ ت َ ب ِ اَ س َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) چیزی را به چیزی بهتر بدل کردن . عوض کردن چیزی با چیز دیگری ، چنانکه در مال وقف که بخاطر رعایت وقف مال موقوفه را که در شرف خرابی یا خسران است فروخته جای نیکوتری می خرند.
تبدللغتنامه دهخداتبدل . [ ت َ ب َدْ دُ ] (ع مص ) دگرگون گردیدن . (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تبدیل . تحویل . (ناظم الاطباء) : دل در جهان مبند که با کس وفا نکردهرگز نبود دور زمان بی تبدّلی . <p class="author
تبذللغتنامه دهخداتبذل . [ ت َ ب َذْ ذُ ] (ع مص ) ناحفاظی . ناخویشتن داری . (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). عمل نفس خویشتن کردن . (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). درباختن و نگاه نداشتن چیزی . || بادروزه داشتن خود. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). لباس کهنه پوشیدن . (از اقرب الموا
تبذلفرهنگ فارسی عمید۱. درباختن و ترک کردن چیزی: ◻︎ چو عمر دادی دنیا بده که خوش نبود / به صد خزینه تبذل به دانگی استقصا (خاقانی: ۷ حاشیه).۲. خوشرویی کردن.۳. گشادهرویی.
نقل مکانفرهنگ فارسی طیفیمقوله: فضای عام ] نقل مکان، جابهجایی، حرکت گذر تغییر محل، اسبابکشی، اثاثکشی، تبدیل بهاحسن، انتقال ملک مسافرت، مسافرت زمینی، مسافرت دریایی آیندوروند، ترافیک انزوا، قطع ارتباط
تازگیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: زمان تازگی، نوی، نویی، جدید بودن تروتازگی، طراوت، سرسبزی، شادابی قوایتازهنفس، قوای کمکی تازهکار، مبتدی، نوآموز نورسیده، نوزاد، بهدنیاآمده، تازه رسیده، جدیدالورود، تازهوارد تازهسازی، نوسازی، مدرنیزاسیون، بازسازی، تبدیل بهاحسن، پیشرفت، بهبود چیزهای تازه، بدایع، میوۀ نوبر، نوبرانه بکارت، ع
انتقالملکفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مناسبات ملکی انتقالملک، واگذاری، مصالحه، تحویل، انتقال تسلیم، سپردن، سپردهگذاری، سرمایهگذاری، افزایش سرمایه گرو گذاشتن، وثیقهگذاشتن، بهارث گذاشتن رهن، مراهنه، اجاره، خرید، فروش تعویض، تبدیل، تبدیل بهاحسن، تغییر متقابل، انتقال محضری انتقال درزمان مرگ ◄ وراثت▼ انتقال ملک در زمان حیات: وقف،
تبدیللغتنامه دهخداتبدیل . [ ت َ ] (ع مص ) بدل کردن . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ). بدل چیزی آوردن . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). بدل کردن چیزی به چیزی . (آنندراج ). گرفتن چیزی بدل چیزی دیگر. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). عوض کردن چیزی به چیزی . (فرهنگ نظام ). تحویل و تعویض . (ناظم الا
تبدیلفرهنگ فارسی معین(تَ) [ ع . ] 1 - (مص م .) دیگرگون کردن ، بدل کردن . 2 - (اِمص .) دگرگون سازی . ج . تبدیلات .
قابلیت تبدیللغتنامه دهخداقابلیت تبدیل . [ ب ِ لی ی َ ت ِت َ ] (ترکیب اضافی ، اِمص مرکب ) قابل تعویض بودن . قابلیت تحویل . قابلیت استحاله در فلزات (اصطلاح فیزیک ). رجوع به قابل تبدیل شود.
تبدیللغتنامه دهخداتبدیل . [ ت َ ] (ع مص ) بدل کردن . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ). بدل چیزی آوردن . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). بدل کردن چیزی به چیزی . (آنندراج ). گرفتن چیزی بدل چیزی دیگر. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). عوض کردن چیزی به چیزی . (فرهنگ نظام ). تحویل و تعویض . (ناظم الا
دستگاه تبدیلstereoplotter, stereoplotting instrument, restitutive instrument, stereoscopic plotter, stereoscopic plotting instrument, photogrammetric plotter, photo-grammetric plotting instrumentواژههای مصوب فرهنگستاندستگاه ترسیمی که امکان اندازهگیری بر روی مدل برجسته را فراهم میکند و با ابزار نوری یا مکانیکی یا رقمی این اندازهگیریها را به نقشه تبدیل میکند