تبذخلغتنامه دهخداتبذخ . [ ت َ ب َذْ ذُ ] (ع مص ) بزرگی نمودن و بزرگ منشی کردن . || بلند گردیدن . (از قطر المحیط). || گردنکشی کردن . (از اقرب الموارد) (ازقطر المحیط) (زوزنی ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
تبدخلغتنامه دهخداتبدخ . [ ت َ ب َدْ دُ ] (ع مص ) گردن کشی کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). || بزرگی نمودن . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء).
کشتی کردنلغتنامه دهخداکشتی کردن . [ ک ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) اصطراع . کشتی گرفتن . (یادداشت مؤلف ). لباخ . تبذخ . (منتهی الارب ) : بکین هرزمان پیشدستی کنم به یک دست با پیل کشتی کنم .اسدی .