تتالعلغتنامه دهخداتتالع. [ ت َ ل ُ ] (ع مص ) گردن ستیخ کردن و سربلند کردن در رفتار. (از قطر المحیط) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
تتالیلغتنامه دهخداتتالی . [ ت َ ] (ع مص )در پی یکدیگر شدن امور. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || آمدن سواران پی در پی . (از ناظم الاطباء): جأت الخیل تتالیاً؛ ای متتابعة. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ).
تیتالیلغتنامه دهخداتیتالی . (ص نسبی ) غدار و مکار و چاپلوس و ناراست . (ناظم الاطباء). رجوع به تیتال شود.
متتالعلغتنامه دهخدامتتالع. [ م ُ ت َ ل ِ ] (ع ص ) آن که گردن ستیخ کند و سر بلند کند در رفتار. (آنندراج ). کسی که در رفتار گردن را ستیخ و سر را بلند نگاه می دارد از تکبر و تبختر. (ناظم الاطباء). و رجوع به تتالع شود.
تتلعلغتنامه دهخداتتلع. [ ت َ ت َل ْ ل ُ ] (ع مص ) گردن یازیدن از بهر برخاستن و در پیش شدن . (تاج المصادر بیهقی ). تتالع فی مشیة اذا مد عنقه و رفع رأسه و کذلک تتلع. (تاج العروس ج 5 ص 299).
متتالعلغتنامه دهخدامتتالع. [ م ُ ت َ ل ِ ] (ع ص ) آن که گردن ستیخ کند و سر بلند کند در رفتار. (آنندراج ). کسی که در رفتار گردن را ستیخ و سر را بلند نگاه می دارد از تکبر و تبختر. (ناظم الاطباء). و رجوع به تتالع شود.