تتوجلغتنامه دهخداتتوج . [ ت َ ت َوْ وُ ] (ع مص ) تاج برهادن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). افسر پوشیدن . (منتهی الارب ) (از قطر المحیط) (ناظم الاطباء). تاج بر سر نهادن . (آنندراج ). تاج بر سر گذاشتن . (ناظم الاطباء).
تتویجلغتنامه دهخداتتویج . [ ت َ ] (ع مص ) تاج بر سر کسی نهادن . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار) (زوزنی ). افسر پوشانیدن کسی را. (از قطر المحیط) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
تطویشلغتنامه دهخداتطویش . [ ت َطْ ] (ع مص ) امروز و فردا کردن غریم خود را. (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || از بیخ بریدن شرم مرد. (یادداشت مرحوم دهخدا): طوش الذکر؛ خصاه . (اقرب الموارد).
تتشلغتنامه دهخداتتش . [ ت ُ ت ُ ] (اِخ ) ابن ارسلان بن داودبن میکائیل بن سلجوق بن دقاق سلجوقی ملقب به تاج الدوله و مکنی به ابوسعید. برادر ملکشاه سلجوقی نخستین از سلاجقه ٔ شام که در سال 488 هَ . ق . در جنگ با برکیارق ، برادرزاده ٔ وی ، به حدود ری کشته شد. رجو
تتیزلغتنامه دهخداتتیز. [ ت َ ت َی ْ ی ُ ] (ع مص ) برکنده شدن در رفتار خود. || برجستن بسوی کسی . (قطر المحیط) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
تگتازلغتنامه دهخداتگتاز. [ ت َ ] (اِ مرکب ) تاختن و دویدن و جستجو کردن باشد. (برهان ) (از فرهنگ جهانگیری ) (از شرفنامه ٔ منیری ) (از ناظم الاطباء). رجوع به تک و تاز و تگ و تاز شود.
متتوجلغتنامه دهخدامتتوج . [ م ُ ت َ ت َوْ وِ ] (ع ص ) تاج پوشنده و تاجدار. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون و اشتینگاس ). و رجوع به تتوج شود.
تاج بر سر نهادنلغتنامه دهخداتاج بر سر نهادن . [ ب َ س َ ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) پادشاه شدن . بپایه ٔ بلند رسیدن . از همگنان برترشدن . از دیگران برتری یافتن . صاحب بزرگی و مقام شدن : اعتصاب ، تتوج ، نعصیب ؛ تاج بر سر نهادن (تاج المصادر بیهقی ) تاج پوشیدن ؛ تاج بر سر زد
متتوجلغتنامه دهخدامتتوج . [ م ُ ت َ ت َوْ وِ ] (ع ص ) تاج پوشنده و تاجدار. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون و اشتینگاس ). و رجوع به تتوج شود.