تثویرلغتنامه دهخداتثویر. [ ت َ ] (ع مص ) بحث کردن ازعلم قرآن . (از قطر المحیط) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). حجت کردن از علم و احکام قرآن . (آنندراج ): تثویر کتاب ؛ بحث کردن در معانی آن و منه : من ارادالعلم فلیثور القرآن . (اقرب الموارد). || برانگیختن کسی یا چیزی را. (از اقرب الموارد) (از قطر
تثورلغتنامه دهخداتثور. [ ت َ ث َوْ وُ ] (ع مص ) برانگیخته شدن . (قطر المحیط) (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء): ثارت بینهم الفتنة. (اقرب الموارد). || برخاستن و برآمدن گرد و دود. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || برجستن سنگخ
تطورلغتنامه دهخداتطور. [ ت َ طَوْ وُ ] (ع مص ) تنوع و قسم قسم بودن . این لفظ در کتب لغت معتبر عربی نیست لیکن در عربی جدید «؟» استعمال شده و در فارسی هم استعمال گشته . (فرهنگ نظام ).
تطوردیکشنری عربی به فارسیفرضيه سيرتکامل , تغييرشکل , تحول , تکامل تدريجي , چرخش , حرکت دوراني , فرگشت
برخیزانیدنلغتنامه دهخدابرخیزانیدن . [ ب َ دَ ] (مص مرکب ) متعدی برخاستن . بخاستن داشتن . ببرخاستن داشتن . (یادداشت مؤلف ). راست کردن . بلند کردن . برخیزاندن . اثاره . تثویر. اقامه . بعث . انهاض : و همچنین ریذویه دربرخیزانیدن افراسیاب را از آنجا. (تاریخ قم ص <span class="hl"
مثورلغتنامه دهخدامثور. [ م ُ ث َوْ وِ ] (ع ص ) برانگیزنده کسی را. (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || بحث کننده از علم قرآن . (آنندراج ) (از منتهی الارب ). آن که بحث می کند از علم قرآن . (ناظم الاطباء). و رجوع به تثویر شود. || کسی که بلند می کند گرد و خاک را. || کسی که برمی انگ
برانگیختنلغتنامه دهخدابرانگیختن . [ ب َ اَ ت َ ] (مص مرکب ) انهاض . اشخاص . حض . (دهار) (ترجمان القرآن ). تحریض . (دهار). تحریض کردن . (ناظم الاطباء).تثویر. اثاره . (ترجمان القرآن ). حث . (دهار). استحثاث . (تفلیسی ). تهییج . (المصادر زوزنی ). تهییج . تحریک . تحریک کردن . (ناظم الاطباء). تضریه . اغ