تجاثیلغتنامه دهخداتجاثی . [ ت َ ] (ع مص ) بر زانو نشستن . (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
تیزتگلغتنامه دهخداتیزتگ . [ تی ت َ ] (ص مرکب ) تندرو. تیزدو. که تیز و تند دود. (از یادداشتهای مرحوم دهخدا). تیزتک . تیزپا. سخت تندرو. سریعالسیر : هم آهو فغند است و هم تیزتگ هم آهسته خوی است و هم تیزگام . فرالاوی .ز تندی به جوش آمدش
تیزتگیلغتنامه دهخداتیزتگی . [ تی ت َ ] (حامص مرکب ) تیزتکی . سرعت . تندروی . عمل تیزتگ : دی که ز پیش تو به نخجیر شدتیزتگی کرد و عدم گیر شد. نظامی .تیزتگی پیشه ٔ آتش بودبازنمانی ز تک ، آن خوش بود. نظامی .
تجاهدلغتنامه دهخداتجاهد. [ ت َ هَُ ] (ع مص ) بسیار کوشش کردن و قدرت و توانایی را کار بستن . (از قطر المحیط) (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). اجتهاد. (زوزنی ). || تکلیف در مجهود. (قطر المحیط).
تزاهدلغتنامه دهخداتزاهد. [ ت َ هَُ ](ع مص ) حقیر شمردن کسی را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از متن اللغه ) (از اقرب الموارد) (از المنجد).
متجاثیلغتنامه دهخدامتجاثی .[ م ُ ت َ ] (ع ص ) همدیگر بر زانو نشسته . (آنندراج ). زانو به زانو نشسته . || زانو زده و به روی زانو نشسته . (ناظم الاطباء). و رجوع به تجاثی شود.
متجاثیلغتنامه دهخدامتجاثی .[ م ُ ت َ ] (ع ص ) همدیگر بر زانو نشسته . (آنندراج ). زانو به زانو نشسته . || زانو زده و به روی زانو نشسته . (ناظم الاطباء). و رجوع به تجاثی شود.