تجسم غیرواقعیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: رسانۀ ارتباط . وسیلۀ انتقال اندیشه تجسم غیرواقعی، جلوۀ وارونه، تصویرخلاف واقع، تصویر غلط تقلید ادبی، هجو، تعبیر هجو آمیز تحریف، تحریف تاریخ، غیرحقیقت کاریکاتور، بههمریختگی بدآموزی سراب، میراژ، خطای باصره
تجسملغتنامه دهخداتجسم . [ ت َ ج َس س ُ ] (ع مص ) تناور شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (اقرب الموارد) (قطر المحیط) (منتهی الارب ) (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (فرهنگ نظام ). || کاربهین فراپیش گرفتن . (تاج المصادر بیهقی ) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). بر کاری بزرگ شدن . (م
تجسیملغتنامه دهخداتجسیم . [ ت َ ] (ع مص ) تناور کردن . (زوزنی ). چیزی را بزرگ کردن . (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). قرار دادن وگردانیدن آن را صاحب جسم و کلان تن ساختن آنرا. (ناظم الاطباء). || به جسم نسبت کردن و جسم گردانیدن چیزی را. (آنندراج ). به جسم نسبت دادن . (فرهنگ نظام ). قائل شدن جس
تجشملغتنامه دهخداتجشم . [ ت َ ج َش ْ ش ُ ] (ع مص ) رنج چیزی بکشیدن . (تاج المصادر بیهقی ). تکلف . (زوزنی ). رنج کشیدن . (مقدمه ٔ لغت میر سید شریف جرجانی ). بتکلف کار کردن و رنج آن کشیدن . (منتهی الارب ). رنج بردن . (فرهنگ نظام ). رنج و مشقت کشیدن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ) :
تجشیملغتنامه دهخداتجشیم . [ ت َ ] (ع مص ) برنجانیدن و تکلیف کردن . (زوزنی ). تکلیف کردن بر کسی در کاری . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رنجانیدن و تکلیف کردن کسی را در کاری . (آنندراج ).
تیزچشملغتنامه دهخداتیزچشم . [ چ َ / چ ِ ] (ص مرکب ) کسی که چشمش بخوبی و تندی می بیند. (ناظم الاطباء). تیزبین . (آنندراج ). تیزبصر. سخت بینا : تیزچشم آهن جگرفولاددل کیمخت لب سیم دندان چاه بینی ناوه کام و لوح روی . <p class="au
نسخهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: رابطه نسخه، کپی، فتوکپی، رونوشت▼ تقلید (نسخهبرداری) تشابه نقاشی مجسمهسازی انعکاس نسخۀ بد (بدل)، تجسم غیرواقعی
نادرستی اخلاقیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نحوۀ ارتباط ستی اخلاقی، فقدان خلوص، کتمان بهانه ایهام، دررفتن، دورویی چاپلوسی تجسم غیرواقعی فسق، شرارت
مسخرهبازیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی ازی، تقلید، پانتومیم، هنر تئاتر، ادا، حرکت معنیدار تمسخر▲ هجو، تجسم غیرواقعی طوطیواری، تشابه تظاهر، فریب
هجوفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی ره، سخن نیشدار، تهمت دروغین، تجسم غیرواقعی، مسخرهبازی▼، افترا طنز، متلک، شوخی، هزل، بذله هجائیات، هجویات، هجونامه، هجویه
بههم ریختگیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: شکل بههم ریختگی، تغییر شکل، کجی، پیچیدگی، عدم تقارن کاریکاتور تلاطم، بینظمی، آشفتگی تغییر معنی، قلب واقعیت، تحریف، تجسم غیرواقعی، تحریف تاریخ، غیرحقیقت
تجسملغتنامه دهخداتجسم . [ ت َ ج َس س ُ ] (ع مص ) تناور شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (اقرب الموارد) (قطر المحیط) (منتهی الارب ) (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (فرهنگ نظام ). || کاربهین فراپیش گرفتن . (تاج المصادر بیهقی ) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). بر کاری بزرگ شدن . (م
تجسمدیکشنری فارسی به انگلیسیapparition, embodiment, manifestation, personification, representation, soul, visualization
متجسملغتنامه دهخدامتجسم . [ م ُ ت َ ج َس ْ س ِ ] (ع ص ) تناور. (آنندراج ). کلان و جسیم و بزرگ و تناور و برگزیده ٔ از میان قوم . (ناظم الاطباء). || آن که بر کار بهین فرا پیش رود و بر کاری بزرگ شود. (آنندراج ). کسی که کار بهین را از پیش می برد و پی کار بزرگ می رود. (ناظم الاطباء) آن که بر کاری و
تجسملغتنامه دهخداتجسم . [ ت َ ج َس س ُ ] (ع مص ) تناور شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (اقرب الموارد) (قطر المحیط) (منتهی الارب ) (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (فرهنگ نظام ). || کاربهین فراپیش گرفتن . (تاج المصادر بیهقی ) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). بر کاری بزرگ شدن . (م
تجسمدیکشنری فارسی به انگلیسیapparition, embodiment, manifestation, personification, representation, soul, visualization