تجضملغتنامه دهخداتجضم . [ ت َ ج َض ْ ض ُ ] (ع مص ) بدهان گرفتن چیزی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (قطر المحیط).
تجذملغتنامه دهخداتجذم .[ ت َ ج َذْ ذُ ] (ع مص ) بریده گردیدن . (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
تجذیملغتنامه دهخداتجذیم . [ ت َ ] (ع مص ) مبالغه ٔ جذم . (تاج المصادر بیهقی ). بریدن چیزی را. (اقرب الموارد) (قطر المحیط) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
تیزدملغتنامه دهخداتیزدم . [ دَ ] (ص مرکب ) آنکه دارای نفس تند و سوزان باشد. (ناظم الاطباء). خشمناک : چو شیر ژیان شد بر پیلسم برآویخت با آتش تیزدم . فردوسی .برفتم بسان نهنگ دژم مرا تیزچنگ و ورا تیزدم . فردوس
تیزدمفرهنگ فارسی عمید۱. آنکه دارای نفس تند و سوزان باشد.۲. کارد یا شمشیری که دم آن تیز و بُرنده باشد.
متجضملغتنامه دهخدامتجضم . [ م ُ ت َ ج َض ْ ض ِ ] (ع ص ) آن که به دهان گیرد چیزی را. (آنندراج ). به دهان گیرنده چیزی را. (ناظم الاطباء). و رجوع به تجضم شود.
متجضملغتنامه دهخدامتجضم . [ م ُ ت َ ج َض ْ ض ِ ] (ع ص ) آن که به دهان گیرد چیزی را. (آنندراج ). به دهان گیرنده چیزی را. (ناظم الاطباء). و رجوع به تجضم شود.