تجحیظلغتنامه دهخداتجحیظ. [ت َ ] (ع مص ) تیز کردن نظر. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
تجهیزلغتنامه دهخداتجهیز. [ ت َ ] (ع مص ) دوانیدن اسب را بروی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || ساختن جهاز عروس و لشکر و مرده و مسافر و غازی و مانند آن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (از غیاث اللغات )(از فرهنگ نظام ) : و
تجهزلغتنامه دهخداتجهز. [ ت َ ج َهَْ هَُ ] (ع مص ) ساختن . (تاج المصادر بیهقی ). آماده شدن کار را. (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). آماده شدن .(غیاث اللغات ) (آنندراج ). || ساخته شدن جهاز عروس و لشکر و مرده و مسافر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). آماده شدن مس
تیزهشلغتنامه دهخداتیزهش . [ هَُ ] (ص مرکب ) زیرک و عاقل و هوشمند و ذهین و خداوند فراست . تیزهوش . (ناظم الاطباء). هوشیار و هوشمند : تیزهش تا نیازماید بخت به چنین جایگاه نگراید. دقیقی (از یادداشت بخط مرحوم دهخدا).چنین گفت شنگل به یار
تجهیز کردنلغتنامه دهخداتجهیز کردن . [ ت َ ک َ دَ ](مص مرکب ) ساز دادن . باساز کردن . برساختن . ساختن .
تجهیز کردنفرهنگ مترادف و متضاد۱. مجهز ساختن، بسیج کردن ۲. آراستن، ساختن ۳. آماده کردن، مهیا ساختن ۴. بسیج کردن، بسیجیدن
تجهیزلغتنامه دهخداتجهیز. [ ت َ ] (ع مص ) دوانیدن اسب را بروی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || ساختن جهاز عروس و لشکر و مرده و مسافر و غازی و مانند آن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (از غیاث اللغات )(از فرهنگ نظام ) : و
تجهیزmobilization 1واژههای مصوب فرهنگستانسازماندهی نیرو و منابع برای آغاز پروژه یا فعالیت متـ . تجهیز ساختگاه، تجهیز کارگاه site mobilization
تجهیزلغتنامه دهخداتجهیز. [ ت َ ] (ع مص ) دوانیدن اسب را بروی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || ساختن جهاز عروس و لشکر و مرده و مسافر و غازی و مانند آن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (از غیاث اللغات )(از فرهنگ نظام ) : و
تجهیزmobilization 1واژههای مصوب فرهنگستانسازماندهی نیرو و منابع برای آغاز پروژه یا فعالیت متـ . تجهیز ساختگاه، تجهیز کارگاه site mobilization