تجوهرلغتنامه دهخداتجوهر. [ ت َ ج َ هَُ ] (ع مص ) جوهر شدن . (قطر المحیط). کلمه ٔ تجوهر بمعنای جوهریت و حقیقت جوهری اشیاء است . و اراده میکنند ذاتیات و حقایق جوهری اشیاء را و در حقیقت آنچه جوهریت جوهر به آن بستگی دارد...(فرهنگ لغات و اصطلاحات فلسفی ). رجوع به جوهر شود.
تجوهرفرهنگ فارسی معین(تَ جَ یا جُ هَ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) جوهر داشتن . 2 - (اِمص .) جوهریت ، حقیقت جوهری اشیاء. 3 - ؛ ~ اشیاء : ذاتیات و حقایق جوهری اشیا، آن چه جوهریت جوهر به آن بستگی دارد.
تجاهرلغتنامه دهخداتجاهر. [ ت َ هَُ ] (ع مص ) تظاهر. (اقرب الموارد) (قطر المحیط). خود را به چیزی آشکار کردن . (فرهنگ نظام ): تجاهر بفسق ؛ تظاهر بدان . || ظاهر و آشکار شدن در محضر عام . (ناظم الاطباء).
تظاهرلغتنامه دهخداتظاهر. [ ت َ هَُ ] (ع مص ) هم پشت شدن . (زوزنی ) (دهار) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). یارمند شدن با هم . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). یکدیگر را یاری نمودن . مددگاری و با هم پشت دادگی . (ناظم الاطباء). باهم پشتی دادن و مددگاری کردن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). || به پش
تظاهرفرهنگ فارسی عمید۱. آشکار شدن.۲. خودنمایی کردن؛ خود را به داشتن حالت یا صفتی وانمود کردن.۳. [قدیمی] همپشت شدن؛ یکدیگر را یاری کردن.
میدانلغتنامه دهخدامیدان . [ م َ / می ] (ع اِ) عیش فراخ خوش . || صفحه ٔ زمین بی عمارت . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). میدان به کسر میم است آله باشد از دون به معنی لاغر ساختن ؛ چون سواری و گشت زمین فراخ ، چارپای را لاغر می کند لهذا میدان گفتند چنانچه مضمار از ض