تحرملغتنامه دهخداتحرم . [ ت َ ح َرْ رُ ] (ع مص ) حرمت جستن به صحبت کسی . (تاج المصادر بیهقی ). حرمت صحبت با کسی جستن . (زوزنی ): تحرم منه بحرمته ؛ حرمت جست به صحبت وی و پناه گرفت . (منتهی الارب ). تمنع و تحمی بذمة. (قطر المحیط) (اقرب الموارد). و در اساس آرد: تحرم فلان بفلان ؛ با وی معاشرت کرد
تحریملغتنامه دهخداتحریم . [ ت َ ] (اِخ ) سوره ٔ شصت وششمین از قرآن ، مدنیة و آن دوازده آیت است ، پس از طلاق و پیش از ملک .
تحریملغتنامه دهخداتحریم . [ ت َ ] (ع مص ) حرام کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ) (دهار) (آنندراج ). حرام گردانیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (قطر المحیط). حرام کردن و ناجایزقرار دادن . (فرهنگ نظام ). مقابل تحلیل :</span
تهریملغتنامه دهخداتهریم . [ ت َ ] (ع مص ) پیر خرف گردانیدن . || بزرگ گردانیدن . || بزرگ داشتن . || ریزه ریزه بریدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
تعرملغتنامه دهخداتعرم . [ ت َ ع َرْ رُ ] (ع مص ) گوشت از استخوان باز کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). جدا کردن گوشت از استخوان . (از اقرب الموارد).
تحریمفرهنگ فارسی معین(تَ) [ ع . ] 1 - (مص م .) حرام کردن ، ناروا شمردن . 2 - (اِمص .) قطع یا محدود کردن مناسبات تجارتی و سیاسی به عنوان اقدام تنبیهی توسط یک یا چند دولت علیه کشوری که قوانین بین المللی را نقض کرده است : تحریم اقتصادی ، تحریم سیاسی ، تحریم تسلیحاتی و مانند آن .
ممنوعیتفرهنگ فارسی طیفیمقوله: ارادۀ اجتماعی - خاص ت، قدغن، منعشدگی، جلوگیری، انحصار، محرومیت، تحدید، منع، تحریم، نهی، نهیازمنکر تحریم، تحریم اقتصادی، بایکوت انحصار دولتی تخصیص قُرُق، حکومتنظامی جنس ممنوعالورود، قاچاق، کنتراباند، محرمات ممنوعالمداخله
تحدیدفرهنگ فارسی طیفیمقوله: ارادۀ اجتماعی عام ید، محدود کردن، منع، جلوگیری، نهی، قدغن، ممنوعیت، ممانعت افراز، کران بندی، محدودکردن، محصور کردن، احاطه مضایقه، تضییق، قیدوبند، انحصار، بیرون گذاشتن سرکوب، فرونشانی، اختناق، استبداد، حکومت نظامی، منع رفتوآمد، سختگیری، اجبار بایکوت، تحریم، تحریم اقتصادی حبس، بازداشت▼ چیز مح
تحریملغتنامه دهخداتحریم . [ ت َ ] (اِخ ) سوره ٔ شصت وششمین از قرآن ، مدنیة و آن دوازده آیت است ، پس از طلاق و پیش از ملک .
تحریملغتنامه دهخداتحریم . [ ت َ ] (ع مص ) حرام کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ) (دهار) (آنندراج ). حرام گردانیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (قطر المحیط). حرام کردن و ناجایزقرار دادن . (فرهنگ نظام ). مقابل تحلیل :</span
تحریمفرهنگ فارسی عمید۱. حرام کردن؛ حرام گردانیدن چیزی یا کاری؛ منع کردن.۲. (اسم) شصتوششمین سورۀ قرآن کریم، مدنی، دارای ۱۲ آیه؛ متحّرم؛ لمتحرم.
تحریملغتنامه دهخداتحریم . [ ت َ ] (اِخ ) سوره ٔ شصت وششمین از قرآن ، مدنیة و آن دوازده آیت است ، پس از طلاق و پیش از ملک .
تحریملغتنامه دهخداتحریم . [ ت َ ] (ع مص ) حرام کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ) (دهار) (آنندراج ). حرام گردانیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (قطر المحیط). حرام کردن و ناجایزقرار دادن . (فرهنگ نظام ). مقابل تحلیل :</span
تحریمفرهنگ فارسی عمید۱. حرام کردن؛ حرام گردانیدن چیزی یا کاری؛ منع کردن.۲. (اسم) شصتوششمین سورۀ قرآن کریم، مدنی، دارای ۱۲ آیه؛ متحّرم؛ لمتحرم.