تحسینلغتنامه دهخداتحسین . [ ت َ ] (اِخ ) پانی پتی حافظ قرآن قاضی عبدالرحمن و از اولاد قاضی ثنأاﷲ پانی پتی بود. وی در شاه جهان آبادهند به تحصیل پرداخت و مردی درستکار و پاکدامن بود و شاعری را نزد اسداﷲخان غالب دهلوی آموخت و در سال 1294 هَ . ق . به بیماری ذات ال
تحسینلغتنامه دهخداتحسین . [ ت َ ] (اِخ ) عبدالعلی کشمیری . دخترزاده ٔ میرزا داراب جویاست . وی در زمره ٔ ملازمان نواب برهان الملک سعادت خان بود و در لکهنو درگذشت . از اوست :این شیوه که نامش آشنایی است در مذهب ما سر جدایی است در پرده برنگ شمع فانوس کار تو همیشه خودنمایی است ت
تحسنلغتنامه دهخداتحسن . [ ت َ ح َس ْ س ُ ] (ع مص ) نیکو شدن . (اقرب الموارد) (قطر المحیط). زینت دادن و آراستن و نیکو کردن . (ناظم الاطباء). زینت گرفتن : هو یتحسن و یتجمل بکذا. (اقرب الموارد). || موی ستردن : دخل الحمام فتحسن ؛ ای احتلق . (اقرب الموارد).
تحسینلغتنامه دهخداتحسین . [ ت َ ] (اِخ ) میر عطاحسین خان مرصعرقم ، خلف میر محمدباقرخان شوق . از سادات رضویه ٔ هند بود. او راست : ضوابط انگلیسی . تواریخ قاسمی . انشاء تحسین نوطرز مرصع. از اوست :ای بخت به کربلا وطن میخواهم آغشته به خاک و خون کفن میخواهم از بهر نثارتربت پاک حسین ی
تحسینلغتنامه دهخداتحسین . [ ت َ ] (اِخ ) نام وی عبدالعظیم و از شعرای لاهور و از شاگردان شاه فقیراﷲ آفرین بوده . از اوست :تحسین ، بهار آن گل خورشیدرو ببین تا وانشد نقاب رخ او سحر نشد.(از صبح گلشن ).
تحصینلغتنامه دهخداتحصین . [ ت َ ] (ع مص ) استوار کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ) (منتهی الارب ) (قطر المحیط) (اقرب الموارد). استوار گردانیدن . (ناظم الاطباء). مستحکم کردن . (فرهنگ نظام ). || در حصن کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || نهفته گردانیدن شوهر، زن
تحصینفرهنگ فارسی عمید۱. دیوار برآوردن گرداگرد شهر یا قلعه و آن را استوار کردن.۲. مکانی را استوار ساختن.
تحصینفرهنگ فارسی معین(تَ) [ ع . ] (مص م .) 1 - استوار کردن ، محکم گردانیدن . 2 - گرداگرد شهر یا قلعه را حصار کردن .
sanctuaryدیکشنری انگلیسی به فارسیجایگاه مقدس، محراب، حرم، پناه گاه، بستگاه، تحصین، حق بست نشینی، مخفی گاه