تحلیل ردّلرزة مختلط،تحلیل ردّ مختلطcomplex-trace analysisواژههای مصوب فرهنگستان1. لرزهنگاشت مختلط حاصل از ترکیب ردّلرزة حقیقی و تبدیل هیلبرت آن 2. فرمولدار
تحلیل الگوی نقطهای،تحلیل پراکنش نقطهایpoint-pattern analysis, PPAواژههای مصوب فرهنگستانمقایسة نقطههای پراکنش مواد فرهنگی با الگوهای تصادفی باتوجهبه چگونگی نهشتهگذاری دستساختهها به روش تحلیل فضایی برای بررسی پراکنش محوطههای باستانی و چگونگی ارتباط میان آنها
تحلللغتنامه دهخداتحلل . [ ت َ ح َل ْ ل ُ ] (ع مص ) استثنا کردن در سوگند. (تاج المصادر بیهقی ). تحلل در یمین ؛ استثنا کردن در سوگند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (قطرالمحیط). || تحلل از یمین ؛ بیرون آمدن ازقسم به کفاره . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (اقرب
تهلللغتنامه دهخداتهلل . [ت َ هََ ل ْ ل ُ ] (ع مص ) گشاده روی شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). درخشیدن روی از شادی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || درخشان شدن میغ به برق . (تاج المصادر بیهقی ). درخشیدن ابر و برق . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تل
تحلیللغتنامه دهخداتحلیل . [ ت َ ] (ع مص ) بسی به جای فروآمدن . (تاج المصادر بیهقی ). فرودآمدن در جایی . (زوزنی ). تحلیل به مکانی ؛ فرودآوردن به جایی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (قطر المحیط). به جایی فرودآمدن .(غیاث اللغات ) (آنندراج ). || تحلیل عقده ؛نیک گشادن گره را. (منتهی
نشانک تحلیلی، سیگنال تحلیلیanalytic signalواژههای مصوب فرهنگستانتابعی مختلط که بخشهای حقیقی و موهومی آن تبدیل هیلبرت یکدیگر بهشمار میآیند
تحلیلیلغتنامه دهخداتحلیلی . [ ت َ ] (ص نسبی ) منسوب به تحلیل . انتزاعی . مجرد، چون هندسه ٔ تحلیلی ، احکام تحلیلی . - احکام تحلیلی ؛ اصطلاحی است در تقسیم تصدیقات منسوب به کانت و بر طبق این تقسیم احکام بر دو گونه خواهند بود: تحلیلی و ترکیبی . احکام ترکیبی آنهایی هستند
تحلیللغتنامه دهخداتحلیل . [ ت َ ] (ع مص ) بسی به جای فروآمدن . (تاج المصادر بیهقی ). فرودآمدن در جایی . (زوزنی ). تحلیل به مکانی ؛ فرودآوردن به جایی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (قطر المحیط). به جایی فرودآمدن .(غیاث اللغات ) (آنندراج ). || تحلیل عقده ؛نیک گشادن گره را. (منتهی
تحليليدیکشنری عربی به فارسیتجزيه اي , تحليلي , مربوط به مکتب يا فلسفه ء تحليلي , روانکاوي , قابل حل بطريق جبري
تحليليدیکشنری عربی به فارسیتجزيه اي , تحليلي , مربوط به مکتب يا فلسفه ء تحليلي , روانکاوي , قابل حل بطريق جبري