خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تحنن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
تحنن
/tahannon/
معنی
۱. مهربانی کردن؛ رحمت آوردن.
۲. به طرب آمدن.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
تحنن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tahannon ۱. مهربانی کردن؛ رحمت آوردن.۲. به طرب آمدن.
-
تحنن
لغتنامه دهخدا
تحنن . [ ت َ ح َن ْ ن ُ ] (ع مص ) مهربانی کردن . (زوزنی ) (غیاث اللغات ) (آنندراج ). مهربانی نمودن بر کسی . (منتهی الارب )(ناظم الاطباء). ترحم . (قطر المحیط) (اقرب الموارد).بخشودن و به علی متعدی شود. (تاج المصادر بیهقی ).
-
تحنن
فرهنگ فارسی معین
(تَ حَ نُّ) [ ع . ] (مص ل .) 1 - مهربانی کردن . 2 - آرزومند شدن .
-
جستوجو در متن
-
متحنن
لغتنامه دهخدا
متحنن . [ م ُ ت َ ح َن ْ ن ِ ](ع ص ) مهربانی نماینده . (آنندراج ). مهربان و بارحم و شفقت بسیار. (ناظم الاطباء). و رجوع به تحنن شود.
-
حیطة
لغتنامه دهخدا
حیطة. [ ح َ طَ ] (ع اِمص ) و گاه بکسر حاء آید. هشیاری و حزم در کار. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء): یقال : فلان حیطة لک ؛ اَی تحنن و تعطف . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || اسم است احتیاط را. || (اِ) زن باعفت و بزرگوار. (اقرب الموارد).
-
تحنب
لغتنامه دهخدا
تحنب . [ ت َ ح َن ْ ن ُ ](ع مص ) گوژ گردیدن از پیری . (منتهی الارب ) (آنندراج )(ناظم الاطباء). خمیده و کمانی شدن پیر. (اقرب الموارد) (قطر المحیط). || مهربان گردیدن بر کسی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). تحنن بر کسی ، و این مجاز است . (اقر...
-
آرزومندی
لغتنامه دهخدا
آرزومندی . [ رِ م َ ] (حامص مرکب ) شوق . اشتیاق . پویه . تعطش . بَهْش . التیاع . توق . صبابت : سحر با باد میگفتم حدیث آرزومندی ندا آمد که واثق شو بالطاف خداوندی . حافظ.ورای حد تقریر است شرح آرزومندی . حافظ.حدیث آرزومندی که در این نامه ثبت افتدهمانا ب...
-
تحنی
لغتنامه دهخدا
تحنی . [ ت َ ح َن ْ نی ](ع مص ) خمیده و کج گردیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (قطر المحیط). خمیده شدن و پیچیدن دست را. (آنندراج ). || مهربانی کردن و بدو درآمدن . (تاج المصادر بیهقی ). مهربان شدن بر کسی .(منتهی الارب ) (اقرب الموارد...
-
غمخوارگی
لغتنامه دهخدا
غمخوارگی . [ غ َ خوا / خا رَ / رِ ] (حامص مرکب ) دلسوزی و محبت واقعی . نوازش و تفقد. (ناظم الاطباء). غمخوار بودن .تیمارداری . دلسوزی و مهربانی . غمگساری : چون مردن تو مردن یکبارگی است یک بار بمیر این چه غمخوارگی است . خیام .باید که در حضرت فخرالدوله ...