تحویلدارلغتنامه دهخداتحویلدار. [ ت َح ْ ] (نف مرکب ) آنکه چیزی به تحویل او کنند. (آنندراج ). کسی که نقد و یا جنسی را به وی سپرده و بعد به او حواله کنند. (ناظم الاطباء). || خزانه دار. (ناظم الاطباء).
تحویلدارفرهنگ فارسی معین( ~.) [ ع - فا. ] (ص فا.) کسی که پول یا چیز دیگری به وی سپرده شود تا در موقع لزوم از او بگیرند.
تحویلداریلغتنامه دهخداتحویلداری . [ ت َح ْ ] (حامص مرکب ) شغل کسی که نقدو یا جنس به او سپرده شده است . (ناظم الاطباء). عمل تحویلدار. || خزانه داری . (ناظم الاطباء).
تحویلداریلغتنامه دهخداتحویلداری . [ ت َح ْ ] (حامص مرکب ) شغل کسی که نقدو یا جنس به او سپرده شده است . (ناظم الاطباء). عمل تحویلدار. || خزانه داری . (ناظم الاطباء).
خزانچیلغتنامه دهخداخزانچی . [ خ َ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) تحویلدار. خزانه دار. (ناظم الاطباء). خزینه دار. (آنندراج ).
رکابخانهلغتنامه دهخدارکابخانه . [ رِ ن َ /ن ِ ] (اِ مرکب ) شربتخانه . || دولابچه . گنجه . (فرهنگ فارسی معین ) (ناظم الاطباء). || جای پرورش و نگهداری اسبان و ستور : خدمت نزدیک نگاه داشتن قابلق دستمال مختصر رکابخانه است .(تذکرة الملوک چ دبیر
خزینه دارلغتنامه دهخداخزینه دار. [ خ َ ن َ / ن ِ ] (نف مرکب ) گنجور. خزان . خازن . خزانه دار. (یادداشت بخط مؤلف ) : خزینه دار خدایند و سرهای خدای همی به ما برسانندکاهل اسراریم . ناصرخسرو.بفرمود تا وی ر
تحویلداریلغتنامه دهخداتحویلداری . [ ت َح ْ ] (حامص مرکب ) شغل کسی که نقدو یا جنس به او سپرده شده است . (ناظم الاطباء). عمل تحویلدار. || خزانه داری . (ناظم الاطباء).