تخصیص آشیان،تخصیص کُنامniche specializationواژههای مصوب فرهنگستانفرایندی که در آن یک گونه، درنتیجة انتخاب طبیعی، با ویژگیهای خاصِ زیستگاهی سازگاری بیشتری پیدا میکند
تخصصلغتنامه دهخداتخصص . [ ت َ خ َص ْص ُ ] (ع مص ) خاص گردیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (المنجد). || یگانه شدن به چیزی . (اقرب الموارد) (المنجد). || (اصطلاح علم اصول ) قسیم تخصیص . خروج شی ٔ از حکم بطبیعت و ذات نه بواسطه ٔ مخصص لفظی . مثلاً اگر گویند «دانشمندان پرهیزکار را اکر
تخصیصلغتنامه دهخداتخصیص . [ ت َ ] (ع مص ) خاص کردن . (زوزنی ). خاص کردن . ضد تعمیم . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). خاص گردانیدن . (آنندراج ). تخصیص چیزی ؛ ضد تعمیم آن . (اقرب الموارد) (المنجد). تخصیص به چیزی ؛ تفضیل دادن آن . (از المنجد). یکی از رسومات دینیه است که شخص یا مکانی یا شیئی را برا
تخصصلغتنامه دهخداتخصص . [ ت َ خ َص ْص ُ ] (ع مص ) خاص گردیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (المنجد). || یگانه شدن به چیزی . (اقرب الموارد) (المنجد). || (اصطلاح علم اصول ) قسیم تخصیص . خروج شی ٔ از حکم بطبیعت و ذات نه بواسطه ٔ مخصص لفظی . مثلاً اگر گویند «دانشمندان پرهیزکار را اکر
متخصصلغتنامه دهخدامتخصص . [ م ُ ت َ خ َص ْ ص ِ ] (ع ص ) خاص گردیده . (آنندراج ). تخصیص شده و برای خود قبول کرده شده و مخصوص گشته . (ناظم الاطباء) : بنده ٔ مخلص و خادم متخصص احمد بن عمر بن علی النظامی العروضی السمرقندی . (چهارمقاله ). داعی مخلص و هواخواه متخصص در وصف بها
تخصصلغتنامه دهخداتخصص . [ ت َ خ َص ْص ُ ] (ع مص ) خاص گردیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (المنجد). || یگانه شدن به چیزی . (اقرب الموارد) (المنجد). || (اصطلاح علم اصول ) قسیم تخصیص . خروج شی ٔ از حکم بطبیعت و ذات نه بواسطه ٔ مخصص لفظی . مثلاً اگر گویند «دانشمندان پرهیزکار را اکر
متخصصفرهنگ فارسی عمیدکسی که در کاری بهخصوص مهارت و بصیرت دارد.۲. (پزشکی) پزشکی که در رشتهای خاص تخصص یافته است.۳. (صفت) مختص؛ مخصوص.