تخضیرلغتنامه دهخداتخضیر. [ ت َ ] (ع مص ) سبز گردانیدن . (تاج المصادر بیهقی ). سبز کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (المنجد). || برکت داده شدن کسی در چیزی . (ازمنتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
تخدرلغتنامه دهخداتخدر. [ ت َ خ َدْدُ ] (ع مص ) پردگی شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). اختدار. (اقرب الموارد) (المنجد) (منتهی الارب ). پنهان گردیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). پوشیده گردیدن و در پرده شدن . استتار. (اقرب الموارد) (المنجد).
تخدیرلغتنامه دهخداتخدیر. [ ت َ ] (ع مص ) پردگی گردانیدن زن . (تاج المصادر بیهقی ). پردگی گردانیدن . (زوزنی ). پردگی گردانیدن دختر. (از اقرب الموارد) (از المنجد). مقیم بودن دختر در خدر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || سست گرداندن عضوی . (از اقرب الموارد) (از المنجد). بی حسی و خدارت
مخضرةلغتنامه دهخدامخضرة. [ م َ ض َ رَ ] (ع اِ) جای سبزناک . (منتهی الارب ) (ازاقرب الموارد) (ناظم الاطباء). و رجوع به تخضیر شود.
مخضرلغتنامه دهخدامخضر. [ م ُ خ َض ْ ض ِ ] (ع ص ) سبز کننده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). آنکه سبز میکند . (ناظم الاطباء). و رجوع به تخضیر شود.
مخضرلغتنامه دهخدامخضر. [ م ُ خ َض ْ ض َ ] (ع ص ) سبز.(آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). سبز و سبزکرده شده . (ناظم الاطباء). || برکت داده شده . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ازفرهنگ جانسون ). و رجوع به تخضیر و ماده ٔ قبل شود.
سبز گردانیدنلغتنامه دهخداسبز گردانیدن . [ س َ گ َ دَ ] (مص مرکب ) سبز کردن . رویانیدن . خرم وشاداب کردن گیاه : اخضار؛ سبز گردانیدن چیزی را. (منتهی الارب ). تخضیر. (تاج المصادر بیهقی ) : همی آب بردم بر این دشت خویش که تا سبز گردانم این کشت خویش . ف