تخطيطيدیکشنری عربی به فارسینوشته شده , کشيده شده , وابسته به فن نوشتن , مربوط به نقاشي ياترسيم , ترسيمي , واضح
رسم تخطيطيدیکشنری عربی به فارسیطرح , انگاره , نقشه ساده , مسوده , شرح , پيش نويس ازمايشي , زمينه , خلا صه , ملخص , مسوده کردن , پيش نويس چيزي را اماده کردن
تخاطیطلغتنامه دهخداتخاطیط. [ ت َ ] (ع اِ) در شاهد زیر بمعنی خطوط چهره آمده است : و کان [ هرمس ] رجلاً آدم اللون ، تام القامة، اجلح ، حسن الوجه ، کث اللحیة، ملیح التخاطیط . (عیون الانباء ج 1 ص 16).
تخثیثلغتنامه دهخداتخثیث . [ ت َ ] (ع مص ) گردآوردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). جمع کردن چیزی . (اقرب الموارد) (المنجد). || مرمت کردن چیزی . (ناظم الاطباء). ترمیم کردن چیزی . (اقرب الموارد) (المنجد).
تخطیطلغتنامه دهخداتخطیط.[ ت َ ] (ع مص ) مخطط بافتن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || اندک خوردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). اندک خوردن مرد. (اقرب الموارد). || خطدار کردن چیزی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المن
رسم تخطيطيدیکشنری عربی به فارسیطرح , انگاره , نقشه ساده , مسوده , شرح , پيش نويس ازمايشي , زمينه , خلا صه , ملخص , مسوده کردن , پيش نويس چيزي را اماده کردن
رسم تخطيطيدیکشنری عربی به فارسیطرح , انگاره , نقشه ساده , مسوده , شرح , پيش نويس ازمايشي , زمينه , خلا صه , ملخص , مسوده کردن , پيش نويس چيزي را اماده کردن