تخنیقلغتنامه دهخداتخنیق . [ ت َ ] (ع مص ) خبه کردن کسی را. (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء). فشردن حلق کسی تا بمیرد. یقال : خنقته العَبْرةُ؛ ای غص بالبکاء حتی کأن الدموع اَخذت بمخنقه ِ. (اقرب الموارد) (المنجد)؛ سخت به گریه افتاد چنانکه گویی گریه گلوی او را گرفته است . || پرکردن
تخنیقفرهنگ فارسی عمید۱. خفه کردن؛ فشار دادن گلوی جانداری تا خفه شود.۲. (ادبی) در عروض، انداختن میم مفاعیلن که فاعیلن بشود و بهجای آن مفعولن بگذارند.
تخنیقفرهنگ فارسی معین(تَ) [ ع . ] (مص م .) 1 - خفه کردن . 2 - در علم عروض ، حذف کردن «م » از اول «مفاعیلن ».
taggingدیکشنری انگلیسی به فارسیبرچسب زدن، علامت زدن، ضمیمه کردن، ضمیمه شدن به، اتیکت چسباندن به، بدنبال آوردن، گرگ بهوا بازی کردن
مخنقلغتنامه دهخدامخنق . [ م ُخ َن ْ ن ِ ] (ع ص ) جلاد و آنکه خفه می کند. خفه کننده . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). و رجوع به تخنیق شود.
مخنقلغتنامه دهخدامخنق . [ م ُ خ َن ْ ن َ ](ع ص ) به خبه مرده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). خفه کرده و بر خفه مرده . (ناظم الاطباء). || (اِ) جای رسن خبه از گلو. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). جای طناب در گلوی خفه کرده .(ناظم الاطباء). || حلق . (از اقرب الموارد) (
هزجلغتنامه دهخداهزج . [ هََ زَ ] (ع مص ) سراییدن سرود طرب انگیز. (منتهی الارب ). ترنم و انشاد. (اقرب الموارد). || (اِ) آواز تندر. (منتهی الارب ). صوت الرعد و الذِبّان . (اقرب الموارد). || نوعی از سرود و ترانه ٔطرب انگیز. || آواز با اندکی گرفتگی گلو. || هر کلام متدارک و متقارب . (منتهی الارب
زحافلغتنامه دهخدازحاف . [ زِ ] (ع مص ) در لغت مرادف زحف بمعنی رفتن و خزیدن است . (از محیط المحیط). رجوع به معنی بعد شود. || (اصطلاح شعر و عروض ) افتادن حرفی است میان دو حرف ، پس یکی بدیگری نزدیک شود. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). انداختن حرفیست از میان دو حرف و رفتن این دو حرفست ن