تدهورلغتنامه دهخداتدهور.[ ت َ دَ وُ ] (ع مص ) بآخر رسیدن شب و پشت دادن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد).
تدعرلغتنامه دهخداتدعر. [ ت َ دَع ْ ع ُ ] (ع مص ) زشت گون و پیسه گردیدن روی کسی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از المنجد) (از اقرب الموارد). || خبیث و ناپاک شدن . (از المنجد) (از اقرب الموارد) : اخالد هلا اذ سفهت عشیرةکففت لسان السوء ان یتدعرا.<
تذعرلغتنامه دهخداتذعر. [ ت َ ذَع ْ ع ُ ] (ع مص ) ترسیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (المنجد).
خراب کردندیکشنری فارسی به عربیاضعف , الغاء , امت , تدهور (فعل ماض) , حطام , حطم , خراب , خفيق , شوه , فاسد , فوضي , هدم , وحل
تدهورلغتنامه دهخداتدهور.[ ت َ دَ وُ ] (ع مص ) بآخر رسیدن شب و پشت دادن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد).
دام داشتنلغتنامه دهخدادام داشتن . [ ت َ ] (مص مرکب ) دامداری . مالک دام بودن . حافظ و نگهبان دام بودن (در هر دو معنی آلت صید و حیوان اهلی ). || وسیله ٔ صید قرار دادن دام و تله : زانکه دین را دام دارد بیشتر پرهیز کن زانکه سوی او چو آمد صید را زنهار نیست .<p class
دام رودلغتنامه دهخدادام رود. (اِخ ) دهی است از دهستان فروغن بخش ششتمد شهرستان سبزوار، واقع در 42هزارگزی باختر ششتمد و 4هزارگزی جنوب کال شور. جلگه است و گرمسیر و دارای 270 تن سکنه . آب آن از قنات
دام ساختنلغتنامه دهخدادام ساختن . [ ت َ ] (مص مرکب ) ساختن تله و دام . ساختن آلت گرفتار کردن شکار و حیوانات . || دام نهادن . دام گستردن . تعبیه کردن دام . حیله ورزیدن : زواره فرامرز و دستان سام نباید که سازند پیش تودام . فردوسی .دام هم
تدهورلغتنامه دهخداتدهور.[ ت َ دَ وُ ] (ع مص ) بآخر رسیدن شب و پشت دادن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد).