تتلغتنامه دهخداتت . [ ت ِ ] (اِخ ) (عید...) یکی از مراسم مذهبی است که بوسیله ٔ مردم «آنام » رسمیت یافت . این عید در اولین روز سال چینیان (بین بیستم ژانویه و نوزدهم فوریه ) برگزار میگردد.
تتلغتنامه دهخداتت . [ ت ِ ] (اِخ ) شط کوچکی است در جنوب فرانسه که از پیرنه ٔ شرقی سرچشمه گرفته وارد دریای مدیترانه میشود و صد و بیست هزار گز طول دارد.
تتلغتنامه دهخداتت . [ ت ُ ] (اِخ ) مرکز بخشی در شهرستان «دیپ » است که در ایالت «سن مارتیم » و بر کنار راه آهن «رون » به «دیپ » واقع است و 720 تن سکنه دارد.
تدلغتنامه دهخداتد. [ ت َدد ] (ع اِ) دزی در ذیل قوامیس عرب آرد: پستان حیوانات . ج ،تدود. (دزی ج 1 ص 142).
تدلغتنامه دهخداتد. [ ت َدد ] (ع اِ) دزی در ذیل قوامیس عرب آرد: پستان حیوانات . ج ،تدود. (دزی ج 1 ص 142).
حتدلغتنامه دهخداحتد. [ ح َت َ ] (ع مص ) خالص الاصل گشتن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || مقیم شدن به جای . (آنندراج ).
حتدلغتنامه دهخداحتد. [ ح ُ ت ُ ] (ع ص ) چشمهای باسلاق و آن علتی است که به چشم طاری شود و پلک را غلیظ کند و مژگان بریزد. عین حتد؛چشم که آب آن بند نشود. (منتهی الارب ). چشمه ای که آبش منقطع نشود. (آنندراج ). || جوهر چیزی و اصل آن . ج ، حَتَد، حَتود. (منتهی الارب ).
داد و ستدلغتنامه دهخداداد و ستد. [ دُ س ِ ت َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) مخفف دادن و ستدن : چو بستانی ببایدت دادکز داد و ستد جهان شد آباد.نظامی .دهد بستاند و عاری نداردبجز داد و ستد کاری ندارد. نظامی .خا
زایل وتدلغتنامه دهخدازایل وتد. [ ی ِ ل ِ وَ ت َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) در نزد اهل رمل : خانه های سوم و ششم و نهم و دوازدهم است و آنها را ساقط عن الوتد نیز گویند بجهت آنکه هر یک از این خانه ها نظر بطالع ندارد و خانه ٔ اول و چهارم و هفتم و دهم را وتد و خانه ٔ پنجم و هشتم و یازدهم را مائل وتد نا