تراجزلغتنامه دهخداتراجز. [ ت َ ج ُ ] (ع مص ) خصومت کردن با هم در شعر خواندن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). تناشد رجز بین یکدیگر. (اقرب الموارد) (المنجد).
تَرازشlevel offواژههای مصوب فرهنگستانبه حالت تراز و افقی برگرداندن هواگَرد پس از هر وضعیت دیگر پروازی
موقعیت تَرازشlevel-off positionواژههای مصوب فرهنگستانموقعیتی که در آن هواگَرد به افزایش یا کاهش ارتفاع خاتمه میدهد و حرکت نسبتاً افقی را آغاز میکند
ترازش تصمیمگیریdecisional balanceواژههای مصوب فرهنگستانروشی برای ارزیابی پیامدهای مثبت و منفی رفتار جدید فرد برای خود او و دیگران
ترازس منتسلغتنامه دهخداترازس منتس . [ زُ م ُ ت ِ ] (اِخ ) یکی از ولایات قدیمی پرتقال که در شمال شرقی این کشور قرار دارد.
معادالغتنامه دهخدامعادا. [ م ُ ] (از ع ، اِمص ) با کسی عداوت داشتن و این مخفف معادات است . (غیاث ) (آنندراج ). دشمنی : ناز چندان کن بر من که کنی صحبت من تا مگرصحبت دیرینه معادا نشود. منوچهری .غواص تراجز گل و شورابه نداده ست زیرا