ترازهشtransudation 1واژههای مصوب فرهنگستانعبور مایع از خلال غشا، بهویژه عبور خون از دیوارۀ مویرگها
تراجزلغتنامه دهخداتراجز. [ ت َ ج ُ ] (ع مص ) خصومت کردن با هم در شعر خواندن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). تناشد رجز بین یکدیگر. (اقرب الموارد) (المنجد).
تَرازشlevel offواژههای مصوب فرهنگستانبه حالت تراز و افقی برگرداندن هواگَرد پس از هر وضعیت دیگر پروازی
موقعیت تَرازشlevel-off positionواژههای مصوب فرهنگستانموقعیتی که در آن هواگَرد به افزایش یا کاهش ارتفاع خاتمه میدهد و حرکت نسبتاً افقی را آغاز میکند
ترازش تصمیمگیریdecisional balanceواژههای مصوب فرهنگستانروشی برای ارزیابی پیامدهای مثبت و منفی رفتار جدید فرد برای خود او و دیگران