ترامیلغتنامه دهخداترامی . [ ت َ ] (ع مص ) همدیگر را تیر انداختن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). تیر انداختن قوم یکدیگر را و سنگ انداختن آنان بیکدیگر. (اقرب الموارد) (المنجد). || اندوخته شدن چیزی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || بیرون شدن از وطن ، و به «بَ » متعدی شود، یقال : ترامی به البلا
ترامیواژهنامه آزاد(فقه) بر وزن تراضی در لغت به معنی منجر شدن و منتهی شدن سلسله علل به نتیجه ای است، و نیز به معنی تتابع و پی در پی آمدن و افزوده شدن است.
ترامولغتنامه دهخداترامو. [ ت ِ م ُ ] (اِخ ) یکی از ولایات مرکزی ایتالیا که درایالت آبروز اولتریور و در حدود سواحل دریای آدریاتیک و شمال شرقی روم قرار دارد. سرزمینی کوهستانی کوهستانی و مردم آن بکار کشاورزی و تربیت مواشی اشتغال دارند، کارخانه های پارچه بافی و چرمسازی آن قابل توجه است . این قصبه
ترامولغتنامه دهخداترامو. [ت ِ م ُ ] (اِخ ) شهری در ایالت آبروز و مرکز ولایت ترامو است و 25000 تن سکنه دارد. درین شهر کلیسای بزرگی از دوره ٔ روم بر جای است . رجوع به ماده ٔ قبل شود.
ترمیلغتنامه دهخداترمی . [ ت َ رَم ْ می ] (ع مص ) تیر در نشانه وجز آن انداختن . (تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء): یقال خرجت اترمی اذا خرجت ترمی فی الاغراض و فی اصول الشجر. (منتهی الارب ). خرج یترمی ، ای یرمی القنص و فی الاساس ، یرمی فی الاغراض . (اقرب الموارد).
تریمیلغتنامه دهخداتریمی . [ ] (اِخ ) عبداﷲبن عبدالرحمن بن ابی عبیدالتریمی الحضرمی الیمنی . در سال 613 م . درگذشت . اوراست کتاب الاکمال . (از اسماءالمؤلفین ج 1 ص 459).
مترامیلغتنامه دهخدامترامی . [ م ُ ت َ ] (ع ص ) همدیگر را تیراندازنده . (آنندراج ). مشغول به تیراندازی همدیگر. (ناظم الاطباء). و رجوع به ترامی شود.
بیاحترامیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اخلاقیات ترامی، بیحرمتی، هتک حرمت، اهانت، فحاشی، بیادبی، توبیخ، تخمین کمتر ازواقع، دست کمگرفتن، بدگویی بیاعتنایی، بیمهری، بیتوجهی، تحقیر، استهزا، بیتقوایی بدداشت
خبیبلغتنامه دهخداخبیب . [ خ ُ ب َ ] (اِخ ) نام موضعی است بمصر بنابر قول نصر . ابن السکیت آنرا حلوان مصر آورده است و کثیر آن را در این ابیات نامبرده : الیک ابن لیلی تمتطی العیس صحبتی ترامی بنامن مبرکین المنافل تخلل احواز الخبیب کانهاقطار قارب اعداد حلوان
مترامیلغتنامه دهخدامترامی . [ م ُ ت َ ] (ع ص ) همدیگر را تیراندازنده . (آنندراج ). مشغول به تیراندازی همدیگر. (ناظم الاطباء). و رجوع به ترامی شود.
بیاحترامیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اخلاقیات ترامی، بیحرمتی، هتک حرمت، اهانت، فحاشی، بیادبی، توبیخ، تخمین کمتر ازواقع، دست کمگرفتن، بدگویی بیاعتنایی، بیمهری، بیتوجهی، تحقیر، استهزا، بیتقوایی بدداشت