تراکملغتنامه دهخداتراکم . [ ت َ ک ُ ] (ع مص ) بر هم نشستن . (زوزنی ) (دهار). گرد آمدن و بر هم نشستن . (منتهی الارب )(غیاث اللغات ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). ارتکام . فراهم آمدن با ازدحام و کثرت . || چاق و فربه شدن . (از اقرب الموارد) (از المنجد). || مجازاً بمعنی هجوم و انبوه . (غیاث اللغات )
تراکمدیکشنری عربی به فارسیجمع اوري , توده , ذخيره , انباشتگي , کنده بزرگي که پشت اتش بخاري گذارده ميشود , موجودي جنسي که بابت سفارشات درانبارموجوداست , جمع شدن , انبارشدن , کار ناتمام يا انباشته
تراکمفرهنگ فارسی عمید۱. روی هم جمع شدن؛ انباشته شدن؛ انبوه شدن؛ بر روی هم گرد آمدن و توده شدن.۲. انبوهی.
تراکمدیکشنری فارسی به انگلیسیagglomeration, compactness, compression, congestion, crush, density, pressure