ترشکوهلغتنامه دهخداترشکوه . [ ت ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان رحیم آباد که در بخش رودسر شهرستان لاهیجان و در 13هزارگزی جنوب رودسر قرار دارد و متصل به رحیم آباد است و 95 تن سکنه دارد. آب آن از پل رود و نهر برزه رود است و محصول آن
ترشکوهلغتنامه دهخداترشکوه . [ ت ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان شیرامین که در بخش دهخوارقان شهرستان تبریز و در 8هزارگزی جنوب بخش دهخوارقان و 5هزارگزی شوسه ٔ آذرشهر به مراغه قرار دارد. جلگه ای معتدل است و <span class="hl" dir="ltr"
طرشقةلغتنامه دهخداطرشقة. [ طَ ش َ ق َ ] (ع مص ) صدا کردن استخوان در حمام . || (اِ) شکاف . درز. ترک . (دزی ج 2 ص 36).
ترسکارلغتنامه دهخداترسکار. [ ت َ ] (ص مرکب ) کسی که از خدا می ترسد. مقدس و پارسا. (ناظم الاطباء). خاشع. متقی . ترسنده از خدا. ترسگار : یکی جامه ٔ ترسکاران بخواست بیامد سوی داور داد راست نیایش همی کرد خود با پدربدان آفریننده ٔ دادگر.
ترسکاریلغتنامه دهخداترسکاری . [ ت َ ] (حامص مرکب ) ترس از خدا و تقوی و پرهیزگاری . (ناظم الاطباء) : گه از آزمودن سخن گستری گه از ترسکاری حدیث آوری . شمسی (یوسف و زلیخا).سر از عالم ترسکاری برآربترس از کسی کو نشد ترسکار. <p clas
ترسکارفرهنگ فارسی معین(تَ) 1 - (ص فا.) پارسا، خداترس . 2 - (اِ.) نوعی جامة ویژه که ایرانیان قدیم هنگام نیایش به تن می کردند.
ترسکارلغتنامه دهخداترسکار. [ ت َ ] (ص مرکب ) کسی که از خدا می ترسد. مقدس و پارسا. (ناظم الاطباء). خاشع. متقی . ترسنده از خدا. ترسگار : یکی جامه ٔ ترسکاران بخواست بیامد سوی داور داد راست نیایش همی کرد خود با پدربدان آفریننده ٔ دادگر.
ترسکاریلغتنامه دهخداترسکاری . [ ت َ ] (حامص مرکب ) ترس از خدا و تقوی و پرهیزگاری . (ناظم الاطباء) : گه از آزمودن سخن گستری گه از ترسکاری حدیث آوری . شمسی (یوسف و زلیخا).سر از عالم ترسکاری برآربترس از کسی کو نشد ترسکار. <p clas
ترسکارفرهنگ فارسی معین(تَ) 1 - (ص فا.) پارسا، خداترس . 2 - (اِ.) نوعی جامة ویژه که ایرانیان قدیم هنگام نیایش به تن می کردند.