ترحةلغتنامه دهخداترحة. [ ت َ ح َ ] (ع اِ) غم . (از اقرب الموارد): و ما من فرحة الا و بعدها ترحة. (اقرب الموارد) : ابداً یولد ترحة من فرحة و یصب غماً منتهاه سرور. (سندبادنامه ص 32). رجوع به تَرَح شود.
ترعةلغتنامه دهخداترعة. [ ت ُ ع َ ] (اِخ ) دهی است بشام . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). نصر گوید: موضعی است به شام ، بعضی روات بدان منسوبند. (معجم البلدان ).
ترعةلغتنامه دهخداترعة. [ ت ُ ع َ ] (اِخ ) دهی است به صعید اعلی که صبر از آنجا آرند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). ترعة عامر. (معجم البلدان ). رجوع به ترعه ٔ عامر شود.
ترعةلغتنامه دهخداترعة. [ ت ُ ع َ ] (ع اِ) به سریانی بمعنی در. (از المعرب جوالیقی ). از الفاظ دخیل است . (نشوء اللغة ص 91). در. (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد). باب . (ناظم الاطباء): فتح ترعة الدار؛ ای بابها. (اقرب الموارد) (از ا
canalsدیکشنری انگلیسی به فارسیکانال ها، کاریز، مجرا، ترعه، ابراه، زه اب، مجراي فاضلاب، اب رو، ترعه زدن، حفرترعه کردن، ابراه ساختن
canalدیکشنری انگلیسی به فارسیکانال، کاریز، مجرا، ترعه، ابراه، زه اب، مجراي فاضلاب، اب رو، ترعه زدن، حفرترعه کردن، ابراه ساختن
قناةدیکشنری عربی به فارسیکانال يا مجراي اب , قنات , () ترعه , زه اب , مجراي فاضل اب , کاريز , ابراه , ترعه زدن , حفرترعه کردن , ابراه ساختن , شياردار کردن , دريا , کندن (مجرا يا راه) , هرگونه نقل وانتقال چيز يا انديشه ونظر و غيره , ترعه , مجرا , خط مشي
ترعهفرهنگ فارسی عمید۱. (جغرافیا) نهر بزرگ و عمیق که بین دو دریا ساخته شود که از آن با کشتی عبور کنند؛ تنگه؛ کانال.۲. [قدیمی] در؛ باب.۳. [قدیمی] باغچه.۳. [قدیمی] دهانۀ جوی یا استخر.
ترعهفرهنگ فارسی معین(تُ عِ) [ ع .ترعة ] 1 - کانال ، آبراه بزرگ و عمیقی که بین دو دریا برای عبور کشتی ها ساخته شود. 2 - در. 3 - دهانة حوض یا استخر.
ترعهفرهنگ فارسی عمید۱. (جغرافیا) نهر بزرگ و عمیق که بین دو دریا ساخته شود که از آن با کشتی عبور کنند؛ تنگه؛ کانال.۲. [قدیمی] در؛ باب.۳. [قدیمی] باغچه.۳. [قدیمی] دهانۀ جوی یا استخر.
ترعهفرهنگ فارسی معین(تُ عِ) [ ع .ترعة ] 1 - کانال ، آبراه بزرگ و عمیقی که بین دو دریا برای عبور کشتی ها ساخته شود. 2 - در. 3 - دهانة حوض یا استخر.