ترهللغتنامه دهخداترهل . [ ت َ رَهَْ هَُ ] (ع مص ) نرم گوشت شدن و نرم شدن عضو. (از کنز). و در منتخب بمعنی سست شدن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). سست و جنبان شدن . (ناظم الاطباء). سست و جنبان گوشت شدن اسب و مرد. (از اقرب الموارد). رَهِل (سست و جنبان گوشت ) شدن . (از المنجد). رخاوت و استرخاء گوشت
ترحللغتنامه دهخداترحل . [ ت َ رَح ْ ح ُ ] (ع مص ) کوچ کردن . (متن اللغة) (منتهی الارب )(آنندراج ) (ناظم الاطباء). انتقال قوم از مکانی . (ازاقرب الموارد) (از المنجد). || سوار شدن ستور را. || پیش آمدن کسی را به ناپسند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء): ترحل فلاناً؛ رکبه بمکروه . (اقرب ا
ترحیللغتنامه دهخداترحیل . [ ت َ ] (ع مص ) روان کردن کسی از جای خویش . (تاج المصادر بیهقی ). کوچ فرمودن کسی را. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب )(آنندراج ). بیرون کردن کسی را از بلد خویش و از جای برکندن و بی آرام ساختن وی را برای کوچ . (از اقرب الموارد) (از المنجد). || برداشتن بر کسی شمشیر را. (منت
ترهیللغتنامه دهخداترهیل . [ ت َ ] (ع مص ) سست گردانیدن گوشت . (تاج المصادر بیهقی ). سست و جنبان گردانیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). رخوت در انتفاخ . (از المنجد).
ترحاللغتنامه دهخداترحال . [ ت َ ] (ع مص ) کوچ کردن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). سفر و کوچ و رحلت . (ناظم الاطباء) : و امن و امان بر سبیل ترحال در حال کمر بست . (جهانگشای جوینی ). در نزدیکی شهر نزول کردند مترددحال میان اقامت و ترحال . (جهانگشای جوینی ).که بگوید گر بخ
ترهلالغتنامه دهخداترهلا. [ ت َ هََ ] (اِ) ترهلان . طُبّاق . طُبّاقَه . قونیزا. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). و رجوع به طباق و طباقه و ترهلان شود.
ترهلانلغتنامه دهخداترهلان . [ ت َ هََ ] (اِ) قونیزه . قونیزا. طُبّاق .(یادداشت بخط مرحوم دهخدا). این نامی است که مردم بربر به گیاهی اطلاق کنند که به یونانی قونیزه گویند. (از لکلرک ج 1 ص 310). ترهلان و ترهلا اسم بربری گیاهی است
ترهلةلغتنامه دهخداترهلة. [ ت َ ل َ ] (اِ) دزی در ذیل قوامیس عرب آرد: گیاهی است که آنرا در مغرب بجای غافت بکار برند پیش از آنکه این گیاه اخیر شناخته شده باشد. ولی مستعینی نام بربری غافت را ترملان یا ترهلان آورده است . (دزی ج 1 ص 146</
مترهللغتنامه دهخدامترهل . [ م ُ ت َ رَهَْ هَِ ] (ع ص ) نزد اطبا آن که گوشتش سست و نرم شده باشد. (از محیطالمحیط) (از اقرب الموارد). سست و نرم . (ناظم الاطباء). لغ. جنبان . نرم . (یاد داشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به ترهل شود.
قاقلیلغتنامه دهخداقاقلی . [ ق ُل ْ لا / ق ُ ] (معرب ،اِ) گیاهی است همچو اشنان شورمزه که شتر بچرد آن را. مدرّ بول و شیر است و از خوردن آن آب زرد روان گردد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) . و آن را به عربی قلام و به ترکی و فارسی شور نامند. نباتی است شبیه به اشنان و ا
استرخاءلغتنامه دهخدااسترخاء. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) سست شدن . (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الارب ). ثَملطَة. ثَلْمطَة. رهل . (بحر الجواهر). || نرم گشتن . || سستی . نرمی . (منتهی الارب ). سست شدن . (بحرالجواهر). لسی . رخوت . لمسی . || فروهشتگی . (منتهی الارب ). فروگذاشته شدن . (تاج المصادر بی
جبسینلغتنامه دهخداجبسین . [ ج َ / ج ِ ] (معرب ، اِ) گچ را گویند که بدان خانه سفید کنند و معرب جصین است . (آنندراج ). شاروق . کج . (از دزی ). هو حجرالجص صفایحی ابیض مشف و اذا احرق ازداد لطافة. (مقاله ٔثانیه از کتاب ثانی قانون ابوعلی چ طهران ص <span class="hl" d
لیفلغتنامه دهخدالیف . (اِ) کیسه ٔ صابون . کیسه ای از پارچه ٔ نازک که صابون در آن نهند و تن شویند با آن . کیسه ای از ململ یا چلوار و امثال آن که صابون در آن نهاده و بدن را بدان شویند. هر کیسه ٔ از چلوار و مانند آن را گویند که در حمام به صابون آلایند و بردن شوخ را بر تن مالند. || قسمی کدو که چ
ترهلالغتنامه دهخداترهلا. [ ت َ هََ ] (اِ) ترهلان . طُبّاق . طُبّاقَه . قونیزا. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). و رجوع به طباق و طباقه و ترهلان شود.
ترهلانلغتنامه دهخداترهلان . [ ت َ هََ ] (اِ) قونیزه . قونیزا. طُبّاق .(یادداشت بخط مرحوم دهخدا). این نامی است که مردم بربر به گیاهی اطلاق کنند که به یونانی قونیزه گویند. (از لکلرک ج 1 ص 310). ترهلان و ترهلا اسم بربری گیاهی است
ترهلةلغتنامه دهخداترهلة. [ ت َ ل َ ] (اِ) دزی در ذیل قوامیس عرب آرد: گیاهی است که آنرا در مغرب بجای غافت بکار برند پیش از آنکه این گیاه اخیر شناخته شده باشد. ولی مستعینی نام بربری غافت را ترملان یا ترهلان آورده است . (دزی ج 1 ص 146</
مترهللغتنامه دهخدامترهل . [ م ُ ت َ رَهَْ هَِ ] (ع ص ) نزد اطبا آن که گوشتش سست و نرم شده باشد. (از محیطالمحیط) (از اقرب الموارد). سست و نرم . (ناظم الاطباء). لغ. جنبان . نرم . (یاد داشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به ترهل شود.