تراهنلغتنامه دهخداتراهن . [ ت َ هَُ ] (ع مص ) با هم گرو کردن . (زوزنی ) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تخاطرقوم . (المنجد) (اقرب الموارد). رجوع به تخاطر شود.
تیرآهنلغتنامه دهخداتیرآهن . [ هََ ] (اِمرکب ) ستونهائی از آهن که امروز بجای الوار و ستونهای چوبی در ساختمانها بکار برند استحکام بیشتر را.
ترهندهلغتنامه دهخداترهنده . [ ت َ هََ دَ / دِ ] (ص ، اِ) چیزی آراسته و با طراوت را گویند. (فرهنگ جهانگیری ) (برهان ) (از فرهنگ رشیدی ) (انجمن آرا) (آنندراج ). آراسته و منظم و با طراوت و ظرافت . (ناظم الاطباء) : شد ز یمن مقدمت آراسته
ترهندهلغتنامه دهخداترهنده . [ ت َ هََ دَ / دِ ] (ص ، اِ) چیزی آراسته و با طراوت را گویند. (فرهنگ جهانگیری ) (برهان ) (از فرهنگ رشیدی ) (انجمن آرا) (آنندراج ). آراسته و منظم و با طراوت و ظرافت . (ناظم الاطباء) : شد ز یمن مقدمت آراسته
مسترهنلغتنامه دهخدامسترهن . [ م ُ ت َ هَِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از استرهان . آنکه رهن و گرو می خواهد. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به استرهان شود.