خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ترویح پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ترویح
لغتنامه دهخدا
ترویح . [ ت َرْ ] (ع مص ) راحت دادن . (زوزنی ) (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد). راحت دادن و منه : ترویحة شهر رمضان سمیت بها لاستراحة بعد کل اربع رکعات . (منتهی الارب ). || بجماعت نماز تراویح را خواندن . (از اقرب...
-
جستوجو در متن
-
مروح
لغتنامه دهخدا
مروح . [ م ُ رَوْ وِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از مصدر ترویح . رجوع به ترویح شود. || فروشنده ٔ خوشبوی و عطرفروش . (ناظم الاطباء).
-
شاهه
لغتنامه دهخدا
شاهه . [ هَِ ] (اِ) بادگیر و برج مانندی که بر بالای خانه جهت ترویح هوا بنا کنند. (ناظم الاطباء). این معنی را در فرهنگهای دیگر نیاورده اند.
-
معطش
لغتنامه دهخدا
معطش . [ م ُ ع َطْ طِ ] (ع ص ) هر چیز که تشنگی آورد و آب طلبد. (ناظم الاطباء). تشنگی آرنده . تشنه کننده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). آنچه طبیعت مشتاق ترویح سازد اعم از آنکه ترویح به آب شود مانند معده و جگر و یا به هوای بارد مثل ریه . (مخزن الادویه ...
-
مروح
لغتنامه دهخدا
مروح . [ م ُ رَوْ وَ ] (ع ص ) نعت مفعولی از مصدر ترویح . رجوع به ترویح شود. خوشبوی شده . بوی عطر گرفته : مشام جان زنده دلان در دو جهان معطر و مروح گردانید. (دیباچه ٔدیوان حافظ). الدهن المروح ؛ روغن خوشبوی یافته . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). روغ...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَم َ ] (اِخ ) ابن محمدبن علویه ٔ سیستانی ، مکنی به ابوالعباس و ملقب بریح و هم ملقب بجراب الدولة. وی طنبوری و بذله گو و ظریف و خوش دعابه است و به ایام مقتدر عباسی میزیست و ادراک دولت بنی بویه کرد و چون دیالمه بالقاب مختوم بدولة مباهات میکردند...
-
خوشبو کردن
لغتنامه دهخدا
خوشبو کردن . [ خوَش ْ / خُش ْ ک َ دَ ] (مص مرکب ) معطر ساختن . تعطّر. ترویح .خوشبو گردانیدن . خوشبوی کردن . (یادداشت بخط مؤلف ) : روزی بت را بیرون آوردند به درّ و گوهر مرصعکرده و بمشک و عنبر خوشبو کرده . (قصص الانبیاء).از این جنبش آن بود مقصود من که...
-
ثمثمة
لغتنامه دهخدا
ثمثمة. [ ث َ ث َ م َ ] (ع مص ) پوشیدن سر آوند. || بازماندن و بحال خود گذاشتن . ترویح قلیل ، یقال : ثمثموا بنا ساعة. || نیکو ناکرده شدن کار. || آویختن مشک را از ستون تا شیر در آن ریزند. || دو تا شدن و برگردیدن . یقال : هذا سیف ٌ لایثمثم فَصله ؛ أی لا...
-
تراویح
لغتنامه دهخدا
تراویح . [ ت َ ] (ع اِ) ج ِ ترویحة، و آن در اصل اسم است مر یک جلسه ٔ مطلق را، و جلسه ای را که بعد از رکعت چهارم در شبهای ماه مبارک رمضان بر سبیل استراحت میگذرانند نیزترویحة گویند، چه در آن جلسه استراحت میکنند. سپس هر چهار رکعت نماز را مجازاً ترویحة گ...
-
حسام برسوی
لغتنامه دهخدا
حسام برسوی . [ ح ُ م ِ ب ُ س َ ] (اِخ ) حسام الدین بن خلیل برسوی رومی صوفی (1042 هَ . ق .). او راست : اسرارالعارفین . سیرالطالبین . دررالاحادیث .دیوان الهیات . زبدةالمناقب . فضائل الجهاد. مفتاح المغلقات . شرح اربعین حدیث . فضائل السواک . مرآت الکائنا...
-
علی بیهقی
لغتنامه دهخدا
علی بیهقی . [ ع َ ی ِ ب َ هََ ] (اِخ ) ابن حسین بن علی بیهقی حنفی ، ملقّب به علاءالدین و مکنّی به ابوالحسن . از پزشکان به شمار می رفت و در سال 912 هَ . ق . در قید حیات بود. او راست : 1 - ترویح الارواح لتصحیح الاشباح ، درطب . 2 - معادن النوادر فی معرف...
-
شب غریب
لغتنامه دهخدا
شب غریب . [ ش َ غ َ ] (اِ مرکب ) شب اول مرگ کسی . (یادداشت مؤلف ). || نان و حلوایی باشد که در شب اول قبر میت به جهت ترویح روح او قسمت کنند. (از برهان ). نان و حلوایی که شب اول میت سر قبر او قسمت میکردند و حالا آن را در بعضی از جاهای ایران شام غریبان...
-
معظم اکبرآبادی
لغتنامه دهخدا
معظم اکبرآبادی . [ م ُ ع َظْ ظَ م ِ اَ ب َ ] (اِخ ) نام وی محمد و از شعرای هندوستان است که در اواسط قرن سیزدهم در 60سالگی وفات یافته است . از اوست در نعت پیغمبر اکرم : چهر ترویح نبی سرور ملک تقدیس افسر فرق رسل قبله ٔ دین رأس رئیس حضرت احمد مرسل که ا...
-
ترویحة
لغتنامه دهخدا
ترویحة. [ ت َرْ ح َ ] (ع اِ) ج ، تراویح . رجوع به همین کلمه شود : به جمله ٔ مملکت نامه ها رفت در معنی ترویحه ٔ مساجد و عرض مجالس . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 273). و رجوع به الجماهر بیرونی ص 4، 8، 10، 12، 14، 17، 22، 24، 26، 27، 28،30 و رجوع به تراوی و تر...