خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تزعزع پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
تزعزع
/taza'zo'/
معنی
جنبیدن؛ از جا تکان خوردن؛ جنبش.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
تزعزع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] taza'zo' جنبیدن؛ از جا تکان خوردن؛ جنبش.
-
تزعزع
لغتنامه دهخدا
تزعزع . [ ت َ زَ زُ] (ع مص ) جنبیدن . (زوزنی ) (دهار) (منتهی الارب ) (آنندراج ). جنبش . (غیاث اللغات ). تحرک و تقلقل چیزی . (ازاقرب الموارد) (المنجد). تحرک . (متن اللغة). || بهم خوردن یا لقی دندانها. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). || (اِ) حالتی در دماغ ک...
-
واژههای همآوا
-
تذعذع
لغتنامه دهخدا
تذعذع . [ ت َ ذَ ذُ ] (ع مص ) پراکنده وجدا گردیدن مال و جز آن . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج ) (اقرب الموارد) (از المنجد).
-
تضعضع
لغتنامه دهخدا
تضعضع. [ ت َ ض َ ض ُ ] (ع مص ) فروتنی کردن وعاجز گردیدن و نیازمند شدن بسوی کسی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). فروتنی کردن و خوار و نیازمند شدن . || ضعیف و نزار شدن جسم کسی از بیماری و اندوه . || کم شدن مال کسی . (از اقرب الموارد). || فرو...
-
جستوجو در متن
-
تهبهب
لغتنامه دهخدا
تهبهب . [ ت َ هََ هَُ ] (ع مص ) جنبیدن . (منتهی الارب )(آنندراج ) (ناظم الاطباء). تزعزع . (اقرب الموارد).
-
لقی
لغتنامه دهخدا
لقی . [ ل َق ْ قی ] (حامص ) حالت و چگونگی لق بودن .- لقی دندانها ؛ تزعزع آن . تحرک آن . تزلزل اسنان .
-
متزعزع
لغتنامه دهخدا
متزعزع . [ م ُ ت َ زَ زِ ] (ع ص ) جنبنده . (از اقرب الموارد) (آنندراج ) (از منتهی الارب ). جنبانیده و جنبیده . (ناظم الاطباء). و رجوع به تزعزع شود.
-
تزأزو
لغتنامه دهخدا
تزأزؤ. [ ت َ زَءْ زُءْ ] (ع مص ) جنبیدن و از جای رفتن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). تحرک و تزعزع . (متن اللغه ) (المنجد). تزعزع . (اقرب الموارد). || سرین جنبان رفتن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). اطراف جنبان رفتن . (از المنجد). اطراف جنبان رفت...
-
ارتجاج
لغتنامه دهخدا
ارتجاج . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) لرز. لرزه . لرزیدن . (زوزنی ) (منتهی الارب ). زلزال . زلزله . رجف . رجفه . جنبیدن . (زوزنی ) (منتهی الارب ). تزعزع . اضطراب . اهتزاز : گفت ای غر تو هنوزی در لجاج می نبینی این تغیر و ارتجاج .مولوی (داستان رنجور شدن استاد مع...
-
ترعرع
لغتنامه دهخدا
ترعرع . [ ت َ رَ رُ ] (ع مص ) بربالیدن کودک . (زوزنی ) (دهار). بالیدن کودک و نشو و نما گرفتن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). جنبیدن و بربالیدن کودک . (منتهی الارب ). جوان شدن کودک . (از اقرب الموارد). بالیدن و جوان شدن کودک . (از المنجد). یقال : اذا ترع...
-
ابوالعلاء
لغتنامه دهخدا
ابوالعلاء. [ اَ ب ُ ل ع َ ] (اِخ ) معرّی . احمدبن عبداﷲبن سلیمان بن محمدبن سلیمان بن احمدبن سلیمان بن داود المطهربن زیادبن ربیعةبن الحارث بن ربیعه ٔ تنوخی معری . شاعر لغوی . وی در فنون ادب استاد بود و نحو و لغت را در معره از پدر خویش و به حلب از محمد...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن فارس بن زکریا اللغوی . ابن جوزی گوید احمدبن زکریا ابن فارس به سال سیصد و شصت و نه درگذشت ، و دو روز پیش از مرگ این قطعه بگفت :یارب ان ذنوبی قد احطت بهاعلما و بی و باعلانی و اسراری انا الموحد لکنی المقربهافهب ذنوبی لتوحیدی ...