تسرّیspilloverواژههای مصوب فرهنگستانفرایندی پویا که به موجب آن یکپارچگی در یک حوزه از فعالیت اجتماع به حوزههای دیگر آن سرایت میکند
تسریلغتنامه دهخداتسری . [ ت َ س َرْ ری ] (ع مص ) به تکلف مردمی نمودن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از متن اللغة) (از اقرب الموارد) (از المنجد). || سریت خریدن . (زوزنی ). سریة گرفتن کنیزک را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). سریه گرفتن . (از المنجد) (از متن اللغة) (از اقرب الموارد)
تشریلغتنامه دهخداتشری . [ ت َ ش َرْ ری ] (ع مص ) خوارج شدن . (تاج المصادر بیهقی ). شاری گردیدن یا نسبت کردن خود را بسوی شراة از خوارج . (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء). ازشراة شدن . (از منتهی الارب ). || متفرق و پریشان شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
واتسرّیspillbackواژههای مصوب فرهنگستانپس گرفتن تعهدات مشترکی که در جریان تسرّی برای تحقق یکپارچگی پذیرفته شده است
شمولفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نظم ، دربرداشتن، تضمن، جزء خود شمردن، جامعیت، فراگیری، تسرّی، تعمیم، عمومیت گنجایش، جا قبولکردن، ورود، پذیرش داشتن شرایط، صلاحیت، شمول مقررات عضویت، مشارکت کل اشتمال
انسراءلغتنامه دهخداانسراء. [ اِ س ِ ] (ع مص ) دور شدن ، یقال انسری عنی الهم ؛ دور شد از من اندوه . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). دور شدن اندوه از کسی . (آنندراج ). واشدن غم . (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ). انکشاف . (از اقرب الموارد). تسری . بشدن اندوه . (یادداشت مؤلف ).
متسریلغتنامه دهخدامتسری . [ م َ ت َ س َرْ ری ](ع ص ) (از «س رو») کسی که نهفته و مخفیانه داه نگاه می دارد. (ناظم الاطباء). سریه گیرنده کنیزک را. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || کسی که در شب از خانه خارج می شود. (از ذیل اقرب الموارد). || کسی که خود را به جوانمردی و سخاوت می آراید و پریشا
تسررلغتنامه دهخداتسرر. [ ت َ س َرْ رُ ] (ع مص ) سریه گرفتن کسی را. (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (ازمتن اللغة) (از اقرب الموارد) (از المنجد): تسرر فلان ؛ اتخذ سریة و یقال تسری ایضاً علی الابدال ... (اقرب الموارد). || بزنی گرفتن مردی مالدار و لئیم دختری را، یا بزنی گرفتن دختری بی
واتسرّیspillbackواژههای مصوب فرهنگستانپس گرفتن تعهدات مشترکی که در جریان تسرّی برای تحقق یکپارچگی پذیرفته شده است