تسهللغتنامه دهخداتسهل . [ ت َ س َهَْ هَُ ](ع مص ) آسان شدن . (تاج المصادر بیهقی ). آسان و نرم شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). آسان شدن کار. (از اقرب الموارد) (از المنجد) (از متن اللغة): ما تسهل لی ان افعله ُ. (اقرب الموارد) (المنجد).
تسهیللغتنامه دهخداتسهیل . [ ت َ ] (ع مص ) آسان گردانیدن . (تاج المصادر بیهقی )(دهار). نرم و آسان گردانیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از متن اللغة) (از اقرب الموارد) (از المنجد). آسان کردن . (زوزنی ) (غیاث اللغات ) (آنندراج ). || آسان ساختن موضع را: سهل الموضع؛ جعله سهلا. (از اقرب الموارد
تشهللغتنامه دهخداتشهل . [ ت َ ش َهَْ هَُ ] (ع مص ) رفتن آب روی است .(منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد): تشهل الرجل ؛ ذهب ماء وجهه . (اقرب الموارد).
تسهیللغتنامه دهخداتسهیل . [ ت َ ] (ع مص ) آسان گردانیدن . (تاج المصادر بیهقی )(دهار). نرم و آسان گردانیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از متن اللغة) (از اقرب الموارد) (از المنجد). آسان کردن . (زوزنی ) (غیاث اللغات ) (آنندراج ). || آسان ساختن موضع را: سهل الموضع؛ جعله سهلا. (از اقرب الموارد
تسهیلfacilitationواژههای مصوب فرهنگستانفرایندی که در آن یک گونة درحالتحول زیستگاه را بهنحوی تغییر میدهد که امکان حضور و گسترش گونههای دیگر فراهم میشود
تسهیللغتنامه دهخداتسهیل . [ ت َ ] (ع مص ) آسان گردانیدن . (تاج المصادر بیهقی )(دهار). نرم و آسان گردانیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از متن اللغة) (از اقرب الموارد) (از المنجد). آسان کردن . (زوزنی ) (غیاث اللغات ) (آنندراج ). || آسان ساختن موضع را: سهل الموضع؛ جعله سهلا. (از اقرب الموارد
تسهیلfacilitationواژههای مصوب فرهنگستانفرایندی که در آن یک گونة درحالتحول زیستگاه را بهنحوی تغییر میدهد که امکان حضور و گسترش گونههای دیگر فراهم میشود