تشذرلغتنامه دهخداتشذر. [ ت َ ش َذْ ذُ ] (ع مص ) جنگ را ساختن . (زوزنی ). آماده ٔ جنگ شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). مهیا شدن برای قتال و حمله . (از اقرب الموارد). || شادمان شدن . || سرعت نمودن بسوی کاری . || جنبیدن . || کج شدن تازیانه . || پریشان و متفرق شدن قوم . (منتهی الار
تصدرلغتنامه دهخداتصدر. [ ت َ ص َدْ دُ ] (ع مص ) سینه راست کرده نشستن در مجلس . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || در پیشگاه نشستن . (تاج المصادر بیهقی ). در صدر نشستن . (زوزنی ). در صدرجای نشستن از مجلس . (منتهی الارب ) (آنندراج ). در صدر مجلس نشستن . (ناظم الاطباء
تصدیرلغتنامه دهخداتصدیر. [ ت َ ] (ع مص ) نوشتن عنوان و صدر نامه را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). دیباچه نوشتن . (غیاث اللغات ). سر نامه نوشتن . (آنندراج ). نوشتن مؤلف صدر یعنی دیباچه ٔ کتاب را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء)(از آنندراج ) (از اقرب الموارد). || ظاهرکردن اسب سر خود را و درگذشتن
تصدیرفرهنگ فارسی عمید۱. (ادبی) = ردالعجزعلیالصدر۲. (اسم مصدر) [قدیمی] صادر کردن.۳. (اسم مصدر) [قدیمی] نوشتن چیزی در صدر کتاب یا نامه.
خرمی نمودنلغتنامه دهخداخرمی نمودن . [ خ ُرْ رَ ن ُ / ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) شادی کردن . نشاط کردن . خرمی کردن . (یادداشت بخط مؤلف ). تشذّر.
متشذرلغتنامه دهخدامتشذر. [ م ُ ت َ ش َذْذِ ] (ع ص ) آن که دامن بر میان پای گیرد. (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || کسی که آماده ٔ جنگ می شود. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به تشذر شود. || (اِ) شیر بیشه . (منتهی الارب ) (از اقرب ال
دامن گرفتنلغتنامه دهخدادامن گرفتن . [ م َ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) میان انگشتان دست یا میان دو پای قرار دادن دامن . اخذ قسمت سفلای فروهشته ٔ جامه . گرد آوردن قسمت پایین لباس در میان دست یا سر انگشتان : تشذر؛ دامن بمیان پای گرفتن . (منتهی الارب ). || کنایه از متوجه ساختن کسی را بانجام کردن کاری <span
متشذرلغتنامه دهخدامتشذر. [ م ُ ت َ ش َذْذِ ] (ع ص ) آن که دامن بر میان پای گیرد. (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || کسی که آماده ٔ جنگ می شود. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به تشذر شود. || (اِ) شیر بیشه . (منتهی الارب ) (از اقرب ال