تشغزبلغتنامه دهخداتشغزب . [ ت َ ش َغ ْ زُ ] (ع مص ) پیچان وزیدن باد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به تشغبر شود.
تشغبرلغتنامه دهخداتشغبر. [ ت َ ش َغ ْ ب ُ ] (ع مص ) پیچان وزیدن باد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به تشغزب شود.
پیچانلغتنامه دهخداپیچان . (نف ، ق ) صفت فاعلی بیان حالت در حال پیچیدن . پیچنده : بخوردند و کردند آهنگ خواب بسی مار پیچان برآمد ز آب . فردوسی .همی زور کرد آن بر این این بر آن گرازان و پیچان دو مرد جوان . فرد