خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تصور پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
تصور
/tasavvor/
معنی
۱. صورت کسی یا چیزی را در خیال خود مجسّم ساختن.
۲. گمان کردن؛ پنداشتن؛ انگاشتن.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. اندیشه، انگار، پندار، تخیل، تفکر، خیال، زعم، فکر، گمان، مخیله، وهم ≠ تصدیق
۲. اندیشه کردن، اندیشیدن، انگاشتن ≠ تصدیق کردن
برابر فارسی
انگارش، انگار، انگاشت، انگاره
فعل
بن گذشته: تصور کرد
بن حال: تصور کن
دیکشنری
assumption, conception, fancy, ideal, image, imagery, imagination, impression, notion, supposition, vision
-
جستوجوی دقیق
-
تصور
واژگان مترادف و متضاد
۱. اندیشه، انگار، پندار، تخیل، تفکر، خیال، زعم، فکر، گمان، مخیله، وهم ≠ تصدیق ۲. اندیشه کردن، اندیشیدن، انگاشتن ≠ تصدیق کردن
-
تصور
فرهنگ واژههای سره
انگارش، انگار، انگاشت، انگاره
-
تصور
فرهنگ فارسی معین
(تَ صَ وُّ) [ ع . ] (مص ل .) پنداشتن ، صورت کسی یا چیزی را به ذهن آوردن .
-
تصور
لغتنامه دهخدا
تصور. [ ت َ ص َوْ وُ ] (ع مص ) صورت شدن . (تاج المصادر بیهقی ). صورت و پیکر گردیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || افتادن : ضربه فتصور؛ زد او را پس بیفتاد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || نزدیک شدن به افتادن ...
-
تصور
دیکشنری عربی به فارسی
روبروشدن , مواجه شدن با , در نظر داشتن , انتظار داشتن , درذهن مجسم کردن , خيال بافي کردن , رويايي بودن , دررويا ديدن , تجسم کردن , تصور کردن
-
تصور
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tasavvor ۱. صورت کسی یا چیزی را در خیال خود مجسّم ساختن.۲. گمان کردن؛ پنداشتن؛ انگاشتن.
-
تصور
دیکشنری فارسی به عربی
اذا , خيال , روية , صورة , فکرة , مفهوم , هوي
-
واژههای مشابه
-
تصور کردن
واژگان مترادف و متضاد
۱. اندیشه کردن، اندیشیدن، انگاشتن ۲. خیال کردن، در خیال مجسم کردن ۳. فرض کردن، گمان کردن
-
تصور کردن
فرهنگ واژههای سره
پنداشتن، انگاشتن، گمان کردن، هوشیدن
-
class imagery
تصور طبقاتی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[جامعهشناسی] تصوری که افراد یک طبقۀ اجتماعی از خود یا از افراد دیگر طبقات اجتماعی دارند
-
تصور بستن
لغتنامه دهخدا
تصور بستن . [ ت َ ص َوْ وُ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) تصور کردن . (ناظم الاطباء). رجوع به تصور و تصور کردن شود.
-
تصور کردن
لغتنامه دهخدا
تصور کردن . [ ت َ ص َوْ وُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) خیال کردن و توهم کردن . (از ناظم الاطباء). پنداشتن . گمان بردن . (یادداشت مرحوم دهخدا) : نه سخن گفتن نباشد هرچه آن را نشنوی این چنین در دل تصور مردم شیدا کند. ناصرخسرو.تا نه تصور کنی که بی تو صبورم هر نف...
-
تصور کردن
دیکشنری فارسی به عربی
تخيل , تصور , هوي
-
تصور غلط
دیکشنری فارسی به عربی
وهم