تصویربردار اولhead camera operator 1واژههای مصوب فرهنگستاندر تلویزیون، تصویربرداری که عملاً پشت دوربین فیلمبرداری قرار میگیرد
تصویربردارcamera operator 1, cameraman 1واژههای مصوب فرهنگستاندر تلویزیون، شخصی که در فرایند تولید فیلم وظیفۀ تصویربرداری را بر عهده دارد و معمولاً زیر نظر مدیر تصویربرداری کار میکند
دوربین [تصویربردار]فرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی صویربردار]، دوربین عکاسی، رفلکس، دوربین فیلمبرداری، هندیکم، دوربین دیجیتال، وبکَم، موبایل عدسی تلهفتو، زوم فیلم، ویدیو عکاسی عکس، هولوگراف، تصویر آپارات
تصویربردار سمتالرأسیphotographic zenith tubeواژههای مصوب فرهنگستاننوعی تلسکوپ سمتالرأسی که آینۀ اصلی آن جیوۀ مایع درحالدوران است و در آن برای دنبال کردن و تصویر برداشتن از یک ستاره، مکان صفحۀ تصویربرداری را جابهجا میکنند
باریکۀ تصویربرداریimage swath/ image swatheواژههای مصوب فرهنگستانمنطقه یا ناحیهای که در یک بازۀ زمانی با یک فرستنده پرتودهی یا با آشکارسازی که بر هواپیما یا ماهواره نصب شده است مشاهده میشود متـ . پهنای باریکۀ تصویربرداریimage swath width
نمابرگهcamera card, shot list, shot sheet, crib cardواژههای مصوب فرهنگستانبرگهای شامل فهرست نماهای صحنه که راهنمای تصویربردار است
تصویربردارcamera operator 1, cameraman 1واژههای مصوب فرهنگستاندر تلویزیون، شخصی که در فرایند تولید فیلم وظیفۀ تصویربرداری را بر عهده دارد و معمولاً زیر نظر مدیر تصویربرداری کار میکند
تصویربردارcamera operator 1, cameraman 1واژههای مصوب فرهنگستاندر تلویزیون، شخصی که در فرایند تولید فیلم وظیفۀ تصویربرداری را بر عهده دارد و معمولاً زیر نظر مدیر تصویربرداری کار میکند