تضحکلغتنامه دهخداتضحک . [ ت َ ض َح ْ ح ُ ] (ع مص ) خندیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
تداعکلغتنامه دهخداتداعک . [ ت َ ع ُ ] (ع مص ) سوده و خاریده شدن در کارزار. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). تمارس در جنگ . (المنجد). || شدت یافتن خصومت میان قوم . (اقرب الموارد) (المنجد).
تضاحکلغتنامه دهخداتضاحک . [ ت َ ح ُ ] (ع مص ) خندیدن . (زوزنی ). خندیدن و با هم خندیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج )(ناظم الاطباء). || بتکلف خندیدن قوم . || یکدیگر را خندانیدن . (از اقرب الموارد).
تدکلغتنامه دهخداتدک . [ت َ دَ ] (اِ) مرغی که آنرا دراج گویند : باز قهرش که بال بگشایدخصم در پیش چون تدک آید.(لسان العجم شعوری ج 1 ورق 281 ب ).