تطالللغتنامه دهخداتطالل . [ ت َ ل ُ ] (ع مص ) گردن دراز کردن تا دور نگرد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به تطاول شود.
تثألللغتنامه دهخداتثألل . [ ت َ ث َ ءْ ل ُ ] (ع مص ) آژخ ناک گردیدن جسم . (منتهی الارب ) (از قطر المحیط) (ناظم الاطباء). پر زگیل شدن تن . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
تثلللغتنامه دهخداتثلل . [ ت َ ث َل ْ ل ُ ] (ع مص ) ویران گردیدن خانه . (قطر المحیط) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
متطاللغتنامه دهخدامتطال . [ م ُ ت َ طال ل ] (ع ص ) آن که گردن دراز کند تا دور نگرد. (آنندراج ). کسی که گردن دراز می کند برای دیدن چیزی . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ). و رجوع به تطالل و متطاول شود.