تطبقلغتنامه دهخداتطبق . [ ت َ طَب ْ ب ُ ] (ع مص ) با پوشش شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار). تو بر تو پوشیدن چیزی را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ). || برابر شدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : یقال : «اطبقه فتطبق و طبقه ُ فانطبق »؛ ای
تطبیقلغتنامه دهخداتطبیق . [ ت َ ] (ع مص ) درگرفتن تمامه ٔ چیزی را وشامل گشتن . || پوشیدن ابر هوا را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || روی زمین فراگرفتن باران . (تاج المصادر بیهقی ). فروگرفتن آب زمین را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (ازاقرب الموارد). همه جا رسانیدن ابر باران
متطبقلغتنامه دهخدامتطبق . [ م ُ ت َ طَب ْ ب ِ ] (ع ص ) برابر شونده وبرابر. (آنندراج ). مطابق و برابر و موافق . (ناظم الاطباء). || تو بر تو. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به تطبق شود.
پوششلغتنامه دهخداپوشش . [ ش ِ ] (اِمص ) اسم مصدر از پوشیدن . عمل پوشیدن : هریک برگی از درختان بهشت برخود نهادند و بدان پوشش کردند. (قصص الأنبیاء ص 19). || (اِ) ستر. حجاب . غطاء. ساتر. || کنف . زی .ذَرَاً. کنیف . (منتهی الارب ). ملاح .
متطبقلغتنامه دهخدامتطبق . [ م ُ ت َ طَب ْ ب ِ ] (ع ص ) برابر شونده وبرابر. (آنندراج ). مطابق و برابر و موافق . (ناظم الاطباء). || تو بر تو. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به تطبق شود.