تطلعلغتنامه دهخداتطلع. [ ت َ طَل ْ ل ُ ] (ع مص ) چشم داشتن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). پیوسته در چیزی نگریستن و انتظار کردن . || واقف و آگاه شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || خرامیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم ا
تتلعلغتنامه دهخداتتلع. [ ت َ ت َل ْ ل ُ ] (ع مص ) گردن یازیدن از بهر برخاستن و در پیش شدن . (تاج المصادر بیهقی ). تتالع فی مشیة اذا مد عنقه و رفع رأسه و کذلک تتلع. (تاج العروس ج 5 ص 299).
تتلیةلغتنامه دهخداتتلیة. [ ت َ ل ِ ی َ] (ع مص ) در پی کسی رفتن . || نزدیک بمردن رسیدن . || نماز نوافل را تابع فرائض ساختن . || ادا کردن نذر خود را. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
تطلیحلغتنامه دهخداتطلیح . [ ت َ ] (ع مص ) ستهیدن بر آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). مانده گردانیدن شتر مرد را. (تاج المصادر بیهقی ) (از اقرب الموارد). مانده گردانیدن شتر را و هلاک کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد).
تطلیعلغتنامه دهخداتطلیع. [ ت َ ] (ع مص ) برآمدن غوره ٔ خرمابن . || پر کردن پیمانه را. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
متطلعلغتنامه دهخدامتطلع. [ م ُ ت َطَل ْ ل ِ ] (ع ص ) پیوسته در چیزی نگرنده و انتظارکننده . (آنندراج ). کسی که می نگرد و انتظار می کشد. (ناظم الاطباء). || آگاه شده و واقف گشته . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) : و بر کتاب دیوان محرران و شاگردان آن متطل
مستطلعلغتنامه دهخدامستطلع. [ م ُ ت َ ل ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از استطلاع . پرسنده . آگاهی خواه . رجوع به استطلاع شود.