تعرجلغتنامه دهخداتعرج . [ ت َ ع َرْ رُ ] (ع مص ) بند نمودن چهارپایه را در خانه و جز آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). بند کردن بارگی را در خانه و برپای داشتن . (از اقرب الموارد). || کج شدن بنا. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
تعرجدیکشنری عربی به فارسیپيچ , خم , دور , گردش , راه پر پيچ وخم , پيچ وخم داشتن , مسير پيچيده اي را طي کردن , چماب , جناغي , منشاري , شکسته , کج و معوج , داراي پيچ و خم کردن , منکسر کردن
تحرجلغتنامه دهخداتحرج . [ ت َ ح َرْ رُ ] (ع مص ) از گناه به یک سو شدن . (تاج المصادر بیهقی ). پرهیز کردن از گناه و توبه کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تأثم . (اقرب الموارد) (قطر المحیط). و حقیقت آن دور شدن ازحَرَج است . (اقرب الموارد) تأثم . خارج شدن از حرج و گناه ... (تاج
تحرزلغتنامه دهخداتحرز. [ ت َ ح َرْ رُ ] (ع مص ) خویشتن را نگاه داشتن . (دهار). تحرز از چیزی ؛ پرهیز کردن و خویشتن را نگاه داشتن از آن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (غیاث اللغات ) (آنندراج ). توقی . (اقرب الموارد) (قطر المحیط). احتراز و پرهیز. (فرهنگ نظام ) : آن دیگری
تحریزلغتنامه دهخداتحریز. [ ت َ ] (ع مص ) بسیار نگه داشتن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). ممانعت و نگاهداری . (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). || پناه دادن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (قطر المحیط). || استوار گردانیدن جای . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
تحریجلغتنامه دهخداتحریج . [ ت َ ] (ع مص ) تنگنا گرفتن بر کسی . (تاج المصادر بیهقی ). تنگ کردن و تنگ گرفتن بر کسی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). تنگ فراگرفتن بر کسی . (آنندراج ). تضییق . (اقرب الموارد) (قطر المحیط). || سوگند غلیظ خوردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || تحریج در ا
تحریشلغتنامه دهخداتحریش . [ ت َ ] (ع مص ) بر یکدیگر برآغالیدن شکره . (زوزنی ). برافزولیدن قوم و سگ بر یکدیگر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). تحریش میان قوم یا سگان ؛ برانگیختن آنان به یکدیگر. (از قطر المحیط). تحریش میان قوم ؛برانگیختن و دشمنی افکندن میان آنان و همچنین است میان سگان . (از اقرب
متعرجلغتنامه دهخدامتعرج . [ م ُ ت َ ع َرْ رِ ] (ع ص ) بنای کج . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). بنای ناراست و پله دار. (ناظم الاطباء). و رجوع به تعرج شود.