تعشیلغتنامه دهخداتعشی . [ ت َ ع َش ْ شی ] (ع مص ) شام خوردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). طعام شبانگاهی خوردن . (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || شبکور شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
تحسیلغتنامه دهخداتحسی . [ ت َ ح َس ْ سی ] (ع مص ) (از «ح س و») آشامیدن بدرنگ . (تاج المصادر بیهقی ). تحسی مرق ؛ آشامیدن شوربا را اندک اندک بمهلت . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). آشامیدن اندک اندک بمهلت . (آنندراج ) (اقرب الموارد) (قطر المحیط): و هی [ لحوم حمیرالوحش ] تنفع اذا طبخت بماء... و ت
تحشیلغتنامه دهخداتحشی . [ ت َ ح َش ْ شی ] (ع مص ) استثناء کردن کسی را.(از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (قطر المحیط) (اقرب الموارد). گفتن حاشا فلان . (شرح قاموس ) (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (قطر المحیط). || ننگ داشتن از کسی . (شرح قاموس ) (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). تذمم .
تحصیلغتنامه دهخداتحصی . [ ت َ ح َص ْ صی ] (ع مص ) توقی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (قطر المحیط). نگاه داشته شدن و پناه داده شدن . (ناظم الاطباء).
تعصیلغتنامه دهخداتعصی . [ ت َ ع َص ْ صی ] (ع مص ) دشوار و درپیچان شدن کار. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || نافرمانی کردن و عناد ورزیدن . (از اقرب الموارد).
تعشیبلغتنامه دهخداتعشیب . [ ت َ ] (ع مص ) گیاه تر رویانیدن زمین . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
تعشیرلغتنامه دهخداتعشیر. [ ت َ ] (ع مص ) ده یک اموال قوم گرفتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || ده تن ساختن قوم چنانکه نه بودند و یکی بر آنها افزود و عده به ده تمام گشت . (از اقرب الموارد). || به ده زبان بانگ کردن خر و زاغ به یک دم . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ن
تعشیشلغتنامه دهخداتعشیش .[ ت َ ] (ع مص ) اندک برگ و باریک ساق شدن خرمابن . (تاج المصادر بیهقی ). کم شاخ و باریک تنه گردیدن درخت . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). کم شاخ وبزرگ شدن درخت و باریک شدن آن . (آنندراج ). || آشیان کردن مرغ . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). آشیانه گرفتن
تعشینلغتنامه دهخداتعشین . [ ت َ ] (ع مص ) بخواست خود گفتن و اندازه کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). به رأی خود گفتن مرد و تخمین زدن . (از اقرب الموارد).
تعشیةلغتنامه دهخداتعشیة. [ ت َ ی َ ] (ع مص ) آتش افروختن زیر آشیانه تا مرغان کور گردند و شکار کرده شوند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || کسی را شام دادن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). طعام شبانگاهی خورانیدن کسی را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد
متعشیلغتنامه دهخدامتعشی . [ م ُ ت َ ع َش ْ شی ] (ع ص ) طعام شبانگاهی خورنده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ). شبانگاه خورنده وشام خورنده . (ناظم الاطباء). || شبکور. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). و رجوع به تعشی شود.
اشواءلغتنامه دهخدااشواء. [ اِش ْ ] (ع مص ) دادن گوشت به کسان تا بریان سازند. || اشواء قوم را؛ بریان خورانیدن آنان را. (منتهی الارب ). اطعام قوم بگوشت بریان . (از المنجد). || اشواء قمح ؛ وقت مالیدن رسیدن گندم و صالح بریان کردن شدن آن . (منتهی الارب ). اشواءزرع ؛ رسیدن کشت (چنانکه مثلاً دانه ٔ گ
حارثلغتنامه دهخداحارث . [ رِ ] (اِخ ) ابن کلدةبن عمروبن ابی علاج بن ابی سلمةبن عبدالعزی بن غمرةبن عوف بن قسی ثقفی مکنی به ابی وائل از مردم طائف ، از بطن ثقیف ، مولای ابوبکرة ثقفی طبیب مشهور عرب . وی معاصر رسول (ص ) بود و طب ّ را درایران ، در بیمارستان جندی شاپور، آموخت و گویند دوبار به ایران
اسحاقلغتنامه دهخدااسحاق . [ اِ] (اِخ ) ابن ابراهیم بن میمون التمیمی الموصلی . مکنی به ابی محمد، و هرگاه که رشید استخفاف او خواستی وی را با کنیت ابوصفوان خواندی . مقام او در علم و ادب وشعر چنانست که ذکر آنهمه موجب اطاله ٔ کلام گردد، و آن بر واقفان اخبار و متتبعان آثار پوشیده نباشد. امادر غناء ک
تعشیبلغتنامه دهخداتعشیب . [ ت َ ] (ع مص ) گیاه تر رویانیدن زمین . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
تعشیرلغتنامه دهخداتعشیر. [ ت َ ] (ع مص ) ده یک اموال قوم گرفتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || ده تن ساختن قوم چنانکه نه بودند و یکی بر آنها افزود و عده به ده تمام گشت . (از اقرب الموارد). || به ده زبان بانگ کردن خر و زاغ به یک دم . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ن
تعشیشلغتنامه دهخداتعشیش .[ ت َ ] (ع مص ) اندک برگ و باریک ساق شدن خرمابن . (تاج المصادر بیهقی ). کم شاخ و باریک تنه گردیدن درخت . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). کم شاخ وبزرگ شدن درخت و باریک شدن آن . (آنندراج ). || آشیان کردن مرغ . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). آشیانه گرفتن
تعشینلغتنامه دهخداتعشین . [ ت َ ] (ع مص ) بخواست خود گفتن و اندازه کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). به رأی خود گفتن مرد و تخمین زدن . (از اقرب الموارد).
تعشیةلغتنامه دهخداتعشیة. [ ت َ ی َ ] (ع مص ) آتش افروختن زیر آشیانه تا مرغان کور گردند و شکار کرده شوند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || کسی را شام دادن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). طعام شبانگاهی خورانیدن کسی را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد
متعشیلغتنامه دهخدامتعشی . [ م ُ ت َ ع َش ْ شی ] (ع ص ) طعام شبانگاهی خورنده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ). شبانگاه خورنده وشام خورنده . (ناظم الاطباء). || شبکور. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). و رجوع به تعشی شود.